جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

فایل شده [قسم به خرمن گیسوانت] اثر «nazanin.h کاربر انجمن رمان بوک»

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته ادبیات توسط _nazanin_ با نام [قسم به خرمن گیسوانت] اثر «nazanin.h کاربر انجمن رمان بوک» ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 970 بازدید, 27 پاسخ و 19 بار واکنش داشته است
نام دسته ادبیات
نام موضوع [قسم به خرمن گیسوانت] اثر «nazanin.h کاربر انجمن رمان بوک»
نویسنده موضوع _nazanin_
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط _nazanin_
موضوع نویسنده

_nazanin_

سطح
1
 
ناظر تایید
ناظر تایید
شاعر انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jan
500
9,191
مدال‌ها
3
نام اشعار: قسم به خرمن گیسوانت
ژانر: عاشقانه / تراژدی
اثر: نازنین هاشمی نسب
قالب : سپید
ویراستار: @سپید
کپیست: @~Fateme.h~


1000003298.jpg
«مقدمه»
من آن نیلوفرِ تنهای مرداب
تو آن مرداب سهمگینِ داستان‌ها

من گلی سرزنده و شاد
تو آن هرزی که زد تیشه برجان

من بال و پر پروانه بودم
تو تیری کشنده برجانِ آن بال

من آن جنگلِ پرمهر و لبالب زندگانی
تو آن آتش که سوزاند هستی‌اش را

من آن اَبر سپیدِ آسمان‌ها
در آن شب که رسید به‌سان غم‌ها
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

DELARAM

سطح
7
 
⦋نویسنده ادبی انجمن⦌
نویسنده ادبی انجمن
Dec
2,542
19,710
مدال‌ها
17
Negar_۲۰۲۲۰۸۲۸_۱۴۱۷۵۱ (2) (1) (1) (1).png
با سلام.
شاعر عزیز، ضمن خوش‌آمدگویی و سپاس از انتخاب انجمن رمان بوک برای منتشر کردن
آثارتان خود؛ خواهشمندیم قبل از اشعار خود، قوانین زیر را با دقت مطالعه کنید.
[قوانین ساب اشعار در حال تایپ]

پس از ارسال پانزده پست می‌توانید درخواست جلد برای اشعار خود دهید:
[تاپیک جامع درخواست جلد دلنوشته و اشعار]

پس از گذشت پانزده پست می‌توانید درخواست تعیین سطح برای اشعارتان بدهید:
‌[درخواست تگ مجموعه اشعار رمان بوک]

در صورتی که نمی‌خواهید به نوشتن اشعارتان ادامه دهید و یا سوالی دارید در تاپیک اعلام کنید:
[پرسش و پاسخ تالار شعر]

اگر اشعارتان به پایان رسید در این تاپیک اعلام کنید:
[اعلام پایان اشعار کاربران]

شاعران دقت کنند در صورتی که دو ماه تاپیکشان آپدیت نشود تاپیک بسته می‌شود.

●با آرزوی موفقیت شما
[ مدیریت تالار شعر]
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

_nazanin_

سطح
1
 
ناظر تایید
ناظر تایید
شاعر انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jan
500
9,191
مدال‌ها
3
«از ماه تا پروانگی»

در شبِ سیه رنگ مژه‌گانت
دیدم درخشش ماه تابان را

در ظلمات آن مردمک سیاهت
دیدم پرواز پروانه‌ها را

درخرمن گیسوانِ تیره‌ات
دیدم سرخطِ اشعار شاعران را

در وجود آبی رنگ آسمانت
دیدم طلوع دلپذیر خورشید
ناب را
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

_nazanin_

سطح
1
 
ناظر تایید
ناظر تایید
شاعر انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jan
500
9,191
مدال‌ها
3

«سراب»

روزی من

در مأمن‌گاه ژرف نگاهت
ستارگان را دیدم.

در پناهگاه امن آغوشت
آسمانِ آبی را دیدم.

در صوتِ محبوب کلامت
صدای بلبل‌ را شنیدم.

در خرمنِ گیسوان سیه رنگت
شاخسارهای بیدِ مجنون را دیدم.

چرخید و
چرخید

حالا در باتلاقِ این روزگار سفاک
عقرب شدنت را دیدم.

در سراب دروغینِ نگاهت
تشنگی را نوشیدم.

در زندانِ ستمگر آغوشت
سرما را به‌تن کردم.

در زهر سوزنده‌ی کلامت
بی‌رحمانه جان سپردم.

در خرمنِ گیسوان ظالمت
شاخسارهای خشکیده را دیدم.

با مثال برایت بگویم

پروانه در آغوش عقرب تاب نمی‌آورد
پروانه پروانگی می‌کند اما
عقرب می‌کشد تا زندگی کند.

 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

_nazanin_

سطح
1
 
ناظر تایید
ناظر تایید
شاعر انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jan
500
9,191
مدال‌ها
3
«وصال»


آغازِ این وصال را تو به تصویر بکش
در من هوسی از سرِ دلتنگی بکش.

سرمای صبوری را تو به سبزی بکش
درمانی برای این دل سنگین بکش

احساسی از کُنج دلت بیرون بکش
بر رُخ بیچاره‌ی من، برف بکش.

در سرتاسر عمقِ دلم رنگ بکش
بر قلب دیوانه‌ی من شوق بکش

در من گوهری از جنس چشمانت بکش
میان قلبمان تو زنجیر بکش.

انتهای این وصال را تو به شادی بکش
درونم مَرهمی از سراجبار بکش.


 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

_nazanin_

سطح
1
 
ناظر تایید
ناظر تایید
شاعر انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jan
500
9,191
مدال‌ها
3
«شهر کبود»

در سرازیریِ این شهر کبود
قلب دیوانه‌ی من شرّ حسود
در هلالِ قمر سردِ کمون
نور می‌رود از بهر عیون

در سراشیبی این کوچه‌‌ی درد
عابری می‌رود از قلب صبور
در حریرِ نرم و رقصان نگاه
اشک می‌تابد از زهر درون

سوز سرما می‌زند بر باغ گل
می‌شود پژمرده آن یاس رها
در خزان زرد این دنیای بُت
بت‌شکن می‌شود اسیرِ دریای سرب

 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

_nazanin_

سطح
1
 
ناظر تایید
ناظر تایید
شاعر انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jan
500
9,191
مدال‌ها
3
«مرا بنگر»

خنده‌هایم بعدِتو بغض شد
مرا بنگر
برایت بگویم فرهاد، بی‌شیرین درد شد؟
بگویم از مجنون، بی‌لیلی مرگ شد؟
من فرهاد داستان‌هایت نبودم
من آن مجنون بی‌چاره نبودم
از خود بگویم!
من بعدِتو...
هنوز ریسمان پوسیده‌ی عشق را می‌بوسم.
هنوز افسارِ لبخندهایم را می‌جویم.
هنوز از قصه‌ی شیرین و فرهاد برایت می‌گویم.
هنوز موهای نرمت را در خیالم می‌بویم.
هنوز درخشش ماه تابان را در آسمانِ نگاهت می‌بینم.
مرا بنگر...
من آن شوریده‌حالِ محکوم
من آن شبگردِ کوچه‌های دلدادگی
در قصه‌ها نیستم.
همدمت نیستم اما
نام مرا نیز به یاد داشته باش.
 
موضوع نویسنده

_nazanin_

سطح
1
 
ناظر تایید
ناظر تایید
شاعر انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jan
500
9,191
مدال‌ها
3
«پالیز»

اطراف قلبم را پرچین کشیدم.
نمی‌خواستم بیگانه‌ای...
دل و دینِ مرا به‌تاراج ببرد.

در مزرعه‌ی پربار درونم
مترسکی موحش به دار آویختم.
نمی‌خواستم کلاغی...
عظمتم را به غارت ببرد.

از خورشید مأیوس شده‌ام.
گل آفتابگردانم...
دیگر روی خورشید را نمی‌خواهد.

زرد شده‌ام اما
این رنگ را با سیاهی شب
تاخت نمی‌زنم.

نشد...

در این پالیز
شاخه و برگ‌هایم به چپاول رفت...
و
گل آفتابگردانم
دلبر ماه شد.


 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

_nazanin_

سطح
1
 
ناظر تایید
ناظر تایید
شاعر انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jan
500
9,191
مدال‌ها
3
«اگر می‌ماندی»

کاش می‌ماندی
کاش می‌دیدی

هنوز هم در رویاهایم
عطر فرِ گیسوانت را می‌بوسم.

هنوز هم در خیالاتم
آن چشمان سیه رنگت را با قلمِ توهم
بر قلبم نقش می‌زنم.

هنوز هم در خواب‌هایم
دل‌تنگت می‌شوم و غدّه‌ی بغض را
در بیداری می‌ترکانم.

هنوز هم در تخیلاتم
آن عطرِ یاسِ آغشته به لباست را
می‌بوییم و می‌سوزم.

هنوز هم در این زندگانی
آن مژه‌های بلند و دلفریبت را
می‌پندارم و می‌میرم.

هنوزهم در تصوراتم
دستانت را می‌گیرم و می‌گویم
ماه درخشان من تویی

من ملعبه‌ی دستان تو بودم
تو شاه‌نشین دنج قلبم...

کاش می‌ماندی
کاش می‌دیدی

مرا با خطبه‌ی درد
به عقدِ مرگ درآوردند...

مرگ من نبودِ توست.
دردِ من گذر بی‌رحم توست.

از قلبم گریختی و نمی‌دانستی
سازه‌ی مستحکم قلبم بعد از تو
آوار شد برسرم...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

_nazanin_

سطح
1
 
ناظر تایید
ناظر تایید
شاعر انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jan
500
9,191
مدال‌ها
3
«آذرگون»

خنده‌هایت را که دیدم
مُهر عاشقی، بر قلبم نشست
مگر تصنیف لبخندت
این‌گونه می‌رُباید دل دلداده را؟

چشم‌هایت را که دیدم
قلبم برای تپیدن ناز کرد
مگر غزل دیده‌گانت
این‌گونه فریب می‌دهد دینِ آدمی را؟

صورت ماهت را که دیدم
مغزم از تخت سلطنت کنار رفت
مگر قصیده‌ی حضورت
این‌گونه مجنون می‌کند آدم عاقل را؟

در قلب آذرگونِ درونت
می‌شوم آن شاعر شوریدهِ‌حال
می‌سُرایم غزل و قصیده و شعرِ تورا
 
آخرین ویرایش:
بالا پایین