جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

فایل شده [قسم به خرمن گیسوانت] اثر «nazanin.h کاربر انجمن رمان بوک»

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته ادبیات توسط _nazanin_ با نام [قسم به خرمن گیسوانت] اثر «nazanin.h کاربر انجمن رمان بوک» ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 970 بازدید, 27 پاسخ و 19 بار واکنش داشته است
نام دسته ادبیات
نام موضوع [قسم به خرمن گیسوانت] اثر «nazanin.h کاربر انجمن رمان بوک»
نویسنده موضوع _nazanin_
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط _nazanin_
موضوع نویسنده

_nazanin_

سطح
1
 
ناظر تایید
ناظر تایید
شاعر انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jan
500
9,191
مدال‌ها
3

«واهی»

خشت‌خشت دل را برافروختی
غم، عشق را به دوش کشید و با خود برد...

تابش قمر را خموش کردی
بنگر شب‌تاب‌ها، خود را ماه پنداشته‌اند...

دانه‌دانه سمن و رُز را چیدی
بنگر در این باغ، تاج بر سر هرز نشست...

بال‌های بلورین پروانه را ربودی
مرگ، پروانه را به دوش کشید و با خود برد...

ذرّه‌ذرّه جانم را زدودی
این دل، بربام خانه نشست و آن را
خاک برد..


 
موضوع نویسنده

_nazanin_

سطح
1
 
ناظر تایید
ناظر تایید
شاعر انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jan
500
9,191
مدال‌ها
3
«شمیم»

عِطر یاس پیراهنت
از فرسخ‌ها دور، مژده‌ی آمدنت را
ساز زد
پیراهن یوسف هم این‌چنین
از دیار دور، خبر آمدنش را
بانگ زد
گل ارکیده در گیسوانت
از فرسنگ‌ها دور، شمیم دل‌انگیزت را
جار زد...
 
موضوع نویسنده

_nazanin_

سطح
1
 
ناظر تایید
ناظر تایید
شاعر انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jan
500
9,191
مدال‌ها
3
«سبو»

جانم در آن سبوی شکسته، تاب نیاورد و
دیگر نماند
دلم باخت و در این بحر کبود، غرق شد و
دیگر نماند

آن شبه سیه گذر کرد، قمر رفت و دیگر هور نماند
مگر نمی‌دانستی در این گوشه‌ی لِنج
زیر این بحر زوال
گرفتار شد و
دیگر نماند!
مگر نمی‌دانستی شعله کشید جانم
روح عزیمت کرد و قلب
دیگر نماند

همه جانم از تَرَک‌های سبو لبریز شد و
این من رفت و
دیگر نماند...

 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

_nazanin_

سطح
1
 
ناظر تایید
ناظر تایید
شاعر انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jan
500
9,191
مدال‌ها
3
«آفاق»

آتش سرخ دلم، شعله کشید ز عشق تو
در سرم آمد همان روی خوشِ خندان تو

بی‌نهایت ماند، در سوز شب تنهای من
برد دین و دل و دنیای من

برکه‌ی پاک دلم، دریایی شد ز نام تو
رخ دیوانه‌ام، عاقل که شد با یاد تو

آن نگاه آمد و شد نیلوفرم
در قلب بی‌ثمرم آمد و دید دنیای من

ای دل‌انگیزترین رویای من
بنگر که چگونه رنگین شده آفاقِ من

ای نیکوترین مجنون من
در تب شیرینِ فرهاد
دل را نبازی که با دیدنت
جان می‌سپارم و این می‌شود پایان من
...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

_nazanin_

سطح
1
 
ناظر تایید
ناظر تایید
شاعر انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jan
500
9,191
مدال‌ها
3

«حزین»

رویای شب تنهای من
نیستی، مگر دل با نبودنت می‌شود آرام!؟
مگر فردایم بی‌تو می‌گذرد
می‌میرد و می‌رود این ماه‌ها!؟
در سرم می‌رود آن چشم‌ها
حتی دگر آن خنده‌ها، آن مژه‌گان
نیست در یاد و چه‌ساده رفت برباد!
نمی‌دانستی
کُشتی درونم را شبی
که رفتی و دیگر نماندی ای یار...
 
موضوع نویسنده

_nazanin_

سطح
1
 
ناظر تایید
ناظر تایید
شاعر انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jan
500
9,191
مدال‌ها
3

«سودای عشق»

دلم را به چه سویی بردی یارم
مرا به مرداب سیه رساندی، جانم!

نور دیده‌گانم تو بودی یارم
در سرم سودای عشق تو بودی، جانم

فردای شب سیه، سپید تو بودی یارم
فردای بی‌ثمر، رنگ شکوفه تو بودی جانم

مرا به ریسمان پوسیده‌ی غم سپردی یارم
دیدی دل را چه ساده بر باد دادی، جانم!

مرا در خاک حزن دفن کردی یارم
بنگر چگونه برای بقاء، ریشه دواندم!

جانِ تو شد ورد زبانم
رفتی و من ماندم به فکر یارم...
 
موضوع نویسنده

_nazanin_

سطح
1
 
ناظر تایید
ناظر تایید
شاعر انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jan
500
9,191
مدال‌ها
3
«لاژورد»

این قلبِ بی‌ثمر، در قایقی شکسته
روی موجه‌های وهمناک بحر لاژوردی
دیگر نماند...
غرق شد و صاحبش دگر
آوازه‌ی زیستن را ز یاد برد.
صخره‌های نم‌زده‌ی این نگاه
دیگر توان هجومِ خروش‌های بعدی را ندارد.
کاش کمی دگر بودی
تا این جسم خمیده و این قلب مخروب را
از اعماق رمنده‌ی این بحر
به دست پرَستوک‌های دریایی
می‌سپاردی!
 
موضوع نویسنده

_nazanin_

سطح
1
 
ناظر تایید
ناظر تایید
شاعر انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jan
500
9,191
مدال‌ها
3

«خرمن گیسوانت»

بیت‌های این شعر، سکوت خموش شب را
از دل نقره‌ای رنگ نگاهت
بیرون می‌آورند.

قلم خیزرانی در دست ندارم اما
عطش عشقم می‌نویسند
عمق این دلتنگی‌را

آن تار موی سیه رنگت
می‌شود شعر و می‌خواند غزل
آن گیسوی پریشان بلندت
می‌شود عمق عمیق مضمون این شعرها

به چه قسم بخورم کافی‌است؟
تا بمانی و بپنداری این عشق را
تا ببینی و بسازی این شعر را

من که عهد بستم با خرمن گیسوانت
با یاس و رُزِ پیراهنت

حال پنداشتی این حس را
آن تک موی حریر موهایت را
با جمال و جبروت این عالم
هرگز تاخت نخواهم زد...
 
بالا پایین