پارت ۲
رمان قشنگ ترین اشتباه
خانم بزرگ: راستش سینا عاشقت شد
زینب: چی؟عاشق من؟اخه ایشون نامزد داره
خانم بزرگ:ارهاماسینا ملیکا رو دوست ندارم ملیکا مثلخواهرش
زینب:نه نمی شه من نمی تونم
خانم بزرگ:دخترم اون بد جور عاشقت شده یکم درموردش فکر کن
زینب :چشم
می تونم برم
خانم بزرگ:اره عزیزم
زینب

تو ذهنش) چی؟سینا خان عاشق من شده این امکان نداره من فقط یه خدمت کارم و اون نوه شاد اوقلو ها بزرگ ترین خان ازمیر هر
(وارد شدن به آشپز خانه )
سمیرا :زینب آمدی؟خانم بزرگ چی می گفت ؟بدو تعریف کن
غزال :اره چی کارت داشت
زینب: بچه حوصله ندارم تنهام بزارید
سمیرا:یعنی چی؟چی شده؟
غزال :نکنه اخراج شدی
زینب :کاش این می بود
سمیرا :جون به دلبم کردی بگو چی شده که بد تر از اخراج
زینب :قول بدین به کسی نگین
غزال و سمیرا :قول می دیم
زینب : سیناخان عاشقم شده
سمیرا:یعنی چی این غیر ممکن
غزال :وای دختر یکی از نوه های شاد اوقلو ها عاشقت شده
زینب :بچه ها بسه الان چه خاکی تو سرم بریزم
سمیرا :هیچی بله رو بگو دختر اون عاشقت
(باز شدن در)
ملیکا :چی شده کی عاشق کی شده؟
سمیرا :هیچ ....
سینا :من عاشق شدم
ملیکا :*خنده *تو عاشق کی
سینا :عاشق زینب
ملیکا :چی؟چی گفتی؟
زینب: سینا خان این حرف نزنید
سینا :چرا مگه عاشق شدن جرمه
زینب:اره عاشق من شدن عاشق دختری که تو آشپز خونه کار می کنه جرمه
ملیکا :همتون خفه شید سینا فکر کنم یادت رفته من نامزد توام
سینا : نه یادم نرفته قرار بهم بزنمش
ملیکا :بهم بزنیش
چاقو رو گرفت دستش و به سمت زینب حرکت کرد وچاقو رو گذاشت رو گلو زینب
غزال:چی کار می کنی
سمیرا :دیونه ولش کن
سینا :چاقو رو بزار زمین
اگه یه تارمو از سر زینب کم شه خودم می کشمت
ملیکا :می کشیم
زینب :ولم کن ولم کن بلند
که یهو ..
منتظر پارت 3 باشید
ممنون لایک و نظر می دید
بزودی عکس شخصیت ها رو میزارم