ش
موضوع نویسنده
شاهین وثوقی
مهمان
جغد گفت: «اون دختره رو نگاه کنین. من هر روز میبینمش که با مادرش میاد جای صندوق پست. امروز تنهاست و یک نامه هم تو دستشه که میخواد پست کنه. من میگم نمیتونه پستش کنه. آخه قدش خیلی کوتاهه.»
کرکس گفت: «من میگم میتونه. حالا دیگه قدش بلند شده. مادرش از مدتها پیش باید بهش اجازه میداد که اون خودش این کار رو بکنه.» و بعد با نوکش فوت محکم و صداداری کرد.
– «من میگم نمیتونه.»
– «من میگم میتونه.»
جغد گفت: «اگه بتونه، من میرم و میگردم و یک موش صحرایی برات پیدا میکنم، میارم که بخوری.» و بالهاش رو پرباد کرد.
کرکس خندید: «اگه نتونه، من میرم و میگردم و یک مار برات پیدا میکنم و میارم. میدونم که چقدر مار دوست داری؛ اما میدونم که اون میتونه.» و دمش رو بالا و پایین کرد.
جغد سقلمهای به کرکس زد: «داره میاد. تقریباً رسیده. حالا میتونه یا نمیتونه؟»
کرکس گفت: «من میگم میتونه. حالا دیگه قدش بلند شده. مادرش از مدتها پیش باید بهش اجازه میداد که اون خودش این کار رو بکنه.» و بعد با نوکش فوت محکم و صداداری کرد.
– «من میگم نمیتونه.»
– «من میگم میتونه.»
جغد گفت: «اگه بتونه، من میرم و میگردم و یک موش صحرایی برات پیدا میکنم، میارم که بخوری.» و بالهاش رو پرباد کرد.
کرکس خندید: «اگه نتونه، من میرم و میگردم و یک مار برات پیدا میکنم و میارم. میدونم که چقدر مار دوست داری؛ اما میدونم که اون میتونه.» و دمش رو بالا و پایین کرد.
جغد سقلمهای به کرکس زد: «داره میاد. تقریباً رسیده. حالا میتونه یا نمیتونه؟»