جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

ادبیات نوشتاری قصه کودکانه ترب خیلی خیلی بزرگ

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته ادبیات نوشتاری و صوتی کودکان توسط Puyannnn با نام قصه کودکانه ترب خیلی خیلی بزرگ ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 434 بازدید, 2 پاسخ و 0 بار واکنش داشته است
نام دسته ادبیات نوشتاری و صوتی کودکان
نام موضوع قصه کودکانه ترب خیلی خیلی بزرگ
نویسنده موضوع Puyannnn
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Puyannnn
موضوع نویسنده

Puyannnn

سطح
4
 
مهمان
Sep
13,533
22,017
مدال‌ها
3
روزی بود، روزگاری بود. خانه ای بود و باغی بود. پدربزرگی بود و مادربزرگی. مادری بود و دختر کوچولویی. پدربزرگ در حیاط خانه یک بوته ترب کاشته بود. بوته ترب بزرگ شد. بزرگ شد. خیلی خیلی بزرگ شد. روزی پدربزرگ سراغ بوته ترب آمد و خواست آن را بکند. بوته را چسبید و آن را کشید و کشید. فایده نداشت. بوته محکم به زمین چسبیده بود. پدربزرگ صدا زد: «مادربزرگ! بیا کمک کن این ترب را بکنیم!»

مادربزرگ به کمک آمد و پدربزرگ را کشید و پدربزرگ هم ترب را کشید. فایده نداشت. بوته محکم به زمین چسبیده بود. مادربزرگ، مادر دختر کوچولو را صدا زد «دخترجان! بیا کمک کن این ترب را بکنیم.» مادر به کمک آمد و مادر بزرگ را کشید و مادربزرگ، پدربزرگ را کشید و پدربزرگ ترب را کشید. فایده نداشت. بوته محکم به زمین چسبیده بود.
 
موضوع نویسنده

Puyannnn

سطح
4
 
مهمان
Sep
13,533
22,017
مدال‌ها
3
مادر دختر کوچولویش را صدا زد و گفت: «دختر کوچولویم! بیا و با ما کمک کن!» دختر کوچولو به کمک آمد. او مادر را کشید، مادر، مادربزرگ را کشید و مادربزرگ هم پدربزرگ را کشید و پدربزرگ هم ترب را کشید. اما مگر ترب بیرون آمد؟ هیح فایده ای نداشت که نداشت.

دختر کوچولو، سگ را صدا زد: «سگ کوچولو!سگ کوچولو! بیا کمک کن این ترب را بکنیم.» سگ کوچولو به کمک آمد و دختر کوچولو را کشید. دختر کوچولو مادر را کشید و مادر، مادربزرگ را کشید. مادربزرگ، پدر بزرگ را کشید و پدربزرگ قرب را کشید. اما فایده نداشت. بوته محکم به زمین چسبیده بود.

گربه توی آفتاب دراز کشیده بود و تماشا می کرد. جلو آمد و سگ را کشید. سگ دختر کوچولو را کشید. دختر کوچولو، مادر را کشید و مادر، مادر بزرگ را کشید و مادربزرگ پدربزرگ را کشید و پدربزرگ هم ترب را کشید. فایده نداشت. بوته محکم به زمین چسبیده بود
 
موضوع نویسنده

Puyannnn

سطح
4
 
مهمان
Sep
13,533
22,017
مدال‌ها
3
موشی که از لانه اش بیرون آمده بود و آنها را تماشا می کرد. دل به دریا زد و به کمک آمد. موش گربه را کشید. گربه سگ را کشید، سگ دختر کوچولو را کشید. دختر کوچولو، مادر را کشید و مادر، مادربزرگ را کشید. مادربزرگ، پدربزرگ را کشید. پدربزرگ ترب را کشید. سوسک سیاه هم که به تماشا آمده بود به کمک آمد. سوسک موش را کشید. موش گربه را کشید. گربه سگ کوچولو را کشید. سگ کوچولو دختر کوچولو را کشید. دختر کوچولو، مادر را کشید. مادر، مادربزرگ را کشید. مادربزرگ، پدربزرگ را کشید. پدربزرگ ترب را کشید. بوته ترب از جا کنده شد.

ترب خیلی بزرگ روی پدربزرگ افتاد. پدربزرگ روی مادربزرگ افتاد. مادربزرگ روی مادر افتاد. مادر روی دختر کوچولو افتاد. دختر کوچولو روی سگ کوچولو افتاد. سگ کوچولو روی گربه افتاد. گربه روی موش افتاد. اما سوسک شانس آورد که خودش را کنار کشید و موش روی سوسک نیفتاد. ترب را شستند و پختند و آن روز ناهار همه با هم آن را خوردند. .
 
بالا پایین