جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

ادبیات نوشتاری قصه کودکانه فیل و دوستانش

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته ادبیات نوشتاری و صوتی کودکان توسط Puyannnn با نام قصه کودکانه فیل و دوستانش ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 158 بازدید, 2 پاسخ و 0 بار واکنش داشته است
نام دسته ادبیات نوشتاری و صوتی کودکان
نام موضوع قصه کودکانه فیل و دوستانش
نویسنده موضوع Puyannnn
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Puyannnn
موضوع نویسنده

Puyannnn

سطح
4
 
مهمان
Sep
13,533
22,017
مدال‌ها
3
یک روز بچه فیل قصه ما در جنگل به راه افتاد تا برای خودش دوستی پیدا کند. اول از همه خانم میمون را روی درخت دید. ازش پرسید: “با من دوست میشی؟ “میمون جواب داد: “من دنبال دوستی هستم که مثل من بتونه روی شاخه‌ها تاب بازی کنه، تو خیلی بزرگی نمی‌تونی مثل من روی شاخه درخت‌ها تاب بخوری. ” فیل قصه ما، چون دوست نداشت ناامید بشه، به راه افتاد.
 
موضوع نویسنده

Puyannnn

سطح
4
 
مهمان
Sep
13,533
22,017
مدال‌ها
3
در وسط راه به آقای خرگوش رسید. از خرگوش هم خواست تا باهم دوست بشوند. اما خرگوش گفت: “من دنبال دوستی هستم که مثل من بتونه تو راه‌های زیر زمینی حرکت و بازی کنه، تو خیلی بزرگی، نمی‌تونی همبازی خوبی برای من باشی”. فیل تصمیم نداشت ناامید بشه پس به راه خودش ادامه داد و در مسیر قورباغه را دید. ازش پرسید: “با من دوست میشی؟ ” قورباغه گفت: “من عاشق بالا پائین پریدنم و دنبال دوستی مثل خودم هستم، چطور با تو دوست بشم؟ تو برای اینکه با من روی سبزه‌ها بالا پائین بپری خیلی بزرگی.”

فیل دوباره به مسیر ادامه داد تا به روباه رسید. از روباه پرسید: “با من دوست میشی؟” روباه گفت: “ببخشید، ولی تو خیلی بزرگی.” آخر سر فیل که دید کسی با او دوست نمی‌شود ناراحت و خسته به خانه برگشت.
 
موضوع نویسنده

Puyannnn

سطح
4
 
مهمان
Sep
13,533
22,017
مدال‌ها
3
چند روز گذشت. یک روز فیل دید که همه‌ حیوانات با ترس و لرز به هر طرف فرار می‌کنند. فیل از آن‌ها پرسید: “چی شده، چرا همه حیوانات فرار می‌کنند؟ خرگوش گفت: آقای ببر گرسنه‌اش شده و اومده تا شکار کنه؛ فیل فکر کرد چکار می‌تونه بکنه که حیوان‌ها را نجات بده؟

پس به داخل جنگل رفت و به ببر گفت: “لطفا حیوانات جنگل را نخور؟ ” ببر به فیل گفت: “تو دخالت نکن، آن‌ها غذای من هستند.” بخاطر همین فیل مجبور شد یک لگد خیلی محکم به ببر بزند تا به او درسی بدهد. ببر هم از ترسش دوید، فرار کرد و از جنگل رفت. فیل رفت و به همه‌ حیوان‌ها گفت که می‌توانند به داخل جنگل برگردند. همه حیوانات از او تشکر کردند و به او گفتند که به نظرشان فیل با اینکه خیلی بزرگ است، اما می‌تواند دوست خیلی خوبی برای آن‌ها باشد و به خاطر رفتار زشت گذشته خود از او عذرخواهی کردند.
 
بالا پایین