جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

ادبیات نوشتاری قصه کودکانه لاک‌پشت کوچولو عصبانیست

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته ادبیات نوشتاری و صوتی کودکان توسط Night Killer با نام قصه کودکانه لاک‌پشت کوچولو عصبانیست ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 615 بازدید, 4 پاسخ و 0 بار واکنش داشته است
نام دسته ادبیات نوشتاری و صوتی کودکان
نام موضوع قصه کودکانه لاک‌پشت کوچولو عصبانیست
نویسنده موضوع Night Killer
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Night Killer
موضوع نویسنده

Night Killer

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Apr
914
5,915
مدال‌ها
1
اهداف قصه:تقویت کنترل خشم کودکان


در یک جنگل سرسبز و زیبا یک لاک‌ پشت کوچک زندگی می‌کرد.لاک سبزرنگ و زیبایش مثل یک دیوار محکم از او مراقبت می‌کرد.لاک پشت کوچولو در جنگل دوستان زیادی داشت وآنها هرروز در جنگل بازی می‌کردند.

روزی لاک‌پشت کوچولو با حلزون مشغول آب‌بازی کنار دریاچه بودند.حلزون خیلی ذوق‌ زده شده بود و با سطل به لاک پشت کوچولو آب پاشید.ناگهان لاک‌ پشت کوچولو به شدت عصبانی شد و شروع کرد به جیغ و فریاد کردن سر حلزون.حلزون که خیلی ترسیده بود،پا به فرار گذاشت.لاک‌پشت کوچولو دوست نداشت با یک سطل آب خیس شود و این او را عصبانی کرده بود.او هم حسابی جیغ و داد کرد.
 
موضوع نویسنده

Night Killer

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Apr
914
5,915
مدال‌ها
1
روزی دیگر لاک‌ پشت کوچولو با کرم سبز در جنگل مشغول توپ‌ بازی با گردوها بودند.کرم سبز ناگهان توپ را بلند پرتاپ کرد و توپ افتاد روی سر لاک‌ پشت کوچولو.ناگهان لاک‌پشت کوچولو عصبانی شد و داد و فریاد راه انداخت. کرم سبز که خیلی ترسیده بود،فرار کرد و رفت زیر برگهای درختان پنهان شد.

تا اینکه یک روز که لاک‌ پشت کوچولو که با پروانه روی چمن‌ ها بازی میکردند،پای لاک پشت کوچولو به یک سنگ کوچک گیر کرد و افتاد.لاک پشت کوچولو ناگهان شروع کرد به داد و فریاد کردن.اخم کرده بود و از شدت خشم،‌دندان‌هایش را به پروانه نشان می‌داد.پروانه خیلی ترسید و زود پرواز کرد و رفت روی گلهای بالای تپه.
 
موضوع نویسنده

Night Killer

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Apr
914
5,915
مدال‌ها
1
همه دوستان لاک‌ پشت کوچولو از او ترسیده بودند.چون او همیشه داد و فریاد می‌کرد و عصبانی بود.دیگر هیچ‌ ک.س نمیرفت تا با او بازی کند.چون همه دوست داشتند با کسی بازی کنند که مهربان باشد و عصبانی و بداخلاق نباشد.

لاک‌ پشت کوچولو خیلی تنها شده بود.هیچکس با او بازی نمیکرد.او کنار برکه نشسته بود و به صورت خودش در آب برکه نگاه میکرد.ناگهان صدایی شنید.کرم سبز از درخت پایین آمد و گفت:لاک‌ پشت کوچولو اینجا تنها نشسته‌ای؟ چیزی شده؟
 
موضوع نویسنده

Night Killer

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Apr
914
5,915
مدال‌ها
1
لاک‌ پشت کوچولو گفت:هیچ‌ک.س دیگر با من بازی نمی‌کند.میدانی کرمی جان،من خیلی زود عصبانی می‌شوم. نمیدانم چرا؟نمیدانم باید چه کار کنم که کسی از من نترسد.

کرم سبز گفت:من یک فکری دارم.چطور است هر وقت که عصبانی میشوی یک کاری که دوست داری انجام دهی.مثلا روی کاغذ خط‌ خطی کنی یا روی سنگهای برکه لی‌لی کنی.نظرت چیست؟

لاک‌پشت خیلی خوشحال شد و چند کار مورد علاقه خود را روی کاغذ نوشت.مثلا بالا رفتن از سنگهای بزرگ،فوت کردن شکوفه‌ ها و قاصدک‌ ها و یا مسابقه سنگ انداختن در دریاچه.لاک‌پشت کوچولو به کرم سبز گفت،کرمی جان از این به بعد لطفا هر زمان من عصبانی شدم،یادم بنداز که یکی از این کارها را انجام دهم.
 
موضوع نویسنده

Night Killer

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Apr
914
5,915
مدال‌ها
1
کرم سبز هم قبول کرد.یک روز دوباره آنها رفتند تا دوباره با هم بازی کنند.همین‌طور که بازی می‌کردند،ناگهان یک باد شدید شروع به وزیدن کرد و قاصدک‌ های آنها را با خود برد.لاک‌پشت دوباره عصبانی شد و تا خواست داد و فریاد کند،کرم سبز گفت:آهای لاک‌ پشت کوچولو بیا با هم مسابقه سنگ انداختن در برکه بدهیم.لاک‌ پشت کوچولو یکدفعه یادش افتاد حالا که عصبانی شده،وقت این شده که یکی از کارهای مورد علاقه خودش را انجام دهد.او عصبانیت خود را فراموش کرد و با کرم سبز شروع کرد به مسابقه دادن.هر کدام چندین سنگ بزرگ و کوچک به آب برکه انداختند و کلی خندیدند و خوشحال شدند.

لاک‌پشت کوچولو اینبار به جای جیغ و داد کردن،یک کار جدید کرده بود که خیلی بهتر بود.او از کرم سبز تشکر کرد که این راه‌ را به او یاد داده است.
 
بالا پایین