- Apr
- 914
- 5,915
- مدالها
- 1
اهداف قصه:تقویت کنترل خشم کودکان
در یک جنگل سرسبز و زیبا یک لاک پشت کوچک زندگی میکرد.لاک سبزرنگ و زیبایش مثل یک دیوار محکم از او مراقبت میکرد.لاک پشت کوچولو در جنگل دوستان زیادی داشت وآنها هرروز در جنگل بازی میکردند.
روزی لاکپشت کوچولو با حلزون مشغول آببازی کنار دریاچه بودند.حلزون خیلی ذوق زده شده بود و با سطل به لاک پشت کوچولو آب پاشید.ناگهان لاک پشت کوچولو به شدت عصبانی شد و شروع کرد به جیغ و فریاد کردن سر حلزون.حلزون که خیلی ترسیده بود،پا به فرار گذاشت.لاکپشت کوچولو دوست نداشت با یک سطل آب خیس شود و این او را عصبانی کرده بود.او هم حسابی جیغ و داد کرد.
در یک جنگل سرسبز و زیبا یک لاک پشت کوچک زندگی میکرد.لاک سبزرنگ و زیبایش مثل یک دیوار محکم از او مراقبت میکرد.لاک پشت کوچولو در جنگل دوستان زیادی داشت وآنها هرروز در جنگل بازی میکردند.
روزی لاکپشت کوچولو با حلزون مشغول آببازی کنار دریاچه بودند.حلزون خیلی ذوق زده شده بود و با سطل به لاک پشت کوچولو آب پاشید.ناگهان لاک پشت کوچولو به شدت عصبانی شد و شروع کرد به جیغ و فریاد کردن سر حلزون.حلزون که خیلی ترسیده بود،پا به فرار گذاشت.لاکپشت کوچولو دوست نداشت با یک سطل آب خیس شود و این او را عصبانی کرده بود.او هم حسابی جیغ و داد کرد.