Puyannnn
سطح
4
مهمان
- Sep
- 13,533
- 22,017
- مدالها
- 3
لیلی یک روز صبح وقتی دست و صورتش را شست، یادش رفت شیر آب را ببندد. مادر به او گفت:”لیلی! باز هم یادت رفت شیر آب را ببندی؟ فکر نمی کنی اگر آب را هدر بدهیم، دیکر نمی توانیم از آن برای کارهای مهم تر استفاده کنیم؟”
لیلی نمی دانست چه کار مهم تری هست که با آب می توان انجام داد؟ مدتی بود که همه درباره آب حرف می زدند و مراقب بودند که آب هدر نرود، اما لیلی معنی این کار را نمی فهمید.
ناگهان یادش آمد برای قناری های توی قفس آب و دانه بریزد. وقتی قناری ها آب می خوردند با خودش فکر کرد:”حالا فهمیدم! کار مهم همین است، چون قناری ها باید آب بخورند.”
اما با خودش فکر کرد:مگر قناری ها چقدر آب می خورند که اگر آن یک ذره آب هدر برود، بد می شود.
لیلی نمی دانست چه کار مهم تری هست که با آب می توان انجام داد؟ مدتی بود که همه درباره آب حرف می زدند و مراقب بودند که آب هدر نرود، اما لیلی معنی این کار را نمی فهمید.
ناگهان یادش آمد برای قناری های توی قفس آب و دانه بریزد. وقتی قناری ها آب می خوردند با خودش فکر کرد:”حالا فهمیدم! کار مهم همین است، چون قناری ها باید آب بخورند.”
اما با خودش فکر کرد:مگر قناری ها چقدر آب می خورند که اگر آن یک ذره آب هدر برود، بد می شود.