جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

ادبیات نوشتاری قصه کودکانه “اوان جلیما”

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته ادبیات نوشتاری و صوتی کودکان توسط Puyannnn با نام قصه کودکانه “اوان جلیما” ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 138 بازدید, 6 پاسخ و 0 بار واکنش داشته است
نام دسته ادبیات نوشتاری و صوتی کودکان
نام موضوع قصه کودکانه “اوان جلیما”
نویسنده موضوع Puyannnn
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Puyannnn
موضوع نویسنده

Puyannnn

سطح
4
 
مهمان
Sep
13,533
22,017
مدال‌ها
3
در زمان های قدیم، در سرزمین آفریقا خشکسالی شد. یعنی هیچ برف و بارانی نبارید. همه گیاهان خشک شدند و جانوران گرسنه ماندند. یک درخت جادویی در جنگل بود که اگر کسی نام آن را صدا می زد، میوه می داد. ولی هیچ یک از جانوران نام درخت را به یاد نمی آورد.
 
موضوع نویسنده

Puyannnn

سطح
4
 
مهمان
Sep
13,533
22,017
مدال‌ها
3
یک شب وقتی همه حیوان ها دور هم نشسته بودند و از گرسنگی می نالیدند، شیر پیر بلند شد و گفت: «یادم می آید که پدربزرگم می گفت که فرشته کوهستان نام درخت جادو را می داند. حالا کدام یک از شما می تواند تا بالای کوه برود و نام درخت را از فرشته کوهستان بپرسد؟»

جانوران تصمیم گرفتند خرگوش را بفرستند، چون خیلی تند و سریع میدوید. پس خرگوش راهی کوهستان شد. او که سریع میدوید خیلی زود بالای کوه رسید. رشته کوهستان را دید و گفت: «ای فرشته کوهستان! من آمده ام نام درخت جادو را از شما بپرسم. همه دوستانم گرسنه هستند.»
 
موضوع نویسنده

Puyannnn

سطح
4
 
مهمان
Sep
13,533
22,017
مدال‌ها
3
فرشه کوهستان گفت: «نام درخت اوان جلیما است. تا یادت نرفته است زود برگرد.»

خرگوش با خوشحالی تشکر کرد و به طرف جنگل دوید. اما آن قدر عجله کرد که ناگهان در چاله ای بزرگ افتاد. با سختی خودش را از چاله بیرون کشید و دوباره شروع به دویدن کرد.

وقتی نزدیک درخت جادو رسید، همه جانوران جلو آمدند و پرسیدند: «چه بود؟ چه بود؟ نام درخت چه بود؟ »
خرگوش بیچاره نفس نفس زنان گفت: «اوان… اوان… وای! یادم رفت!»

جانوران خیلی ناراحت شدند. دوباره فکر کردند چه کسی را بفرستند که نام درخت را فراموش نکند. این بار ببر انتخاب شد. چون فکر می کردند او قدرتمند است و می تواند نام درخت جادو را به خاطر بسپارد.
 
موضوع نویسنده

Puyannnn

سطح
4
 
مهمان
Sep
13,533
22,017
مدال‌ها
3
ببر غرش کنان راهی کوهستان شد. وقتی به بالای کوه رسید، فرشته کوهستان را دید و گفت: «ای فرشته بزرگ کوهستان! خرگوش نام درخت جادو را فراموش کرد. اگر می شود نام درخت جادو را به من یاد بده!»

فرشته کوهستان جواب داد: «نام درخت اوان جلیما است. قبل از آنکه نام درخت را فراموش کنی زود به جنگل برگرد.»

ببر از فرشته کوهستان تشکر کرد و غرش کنان به طرف جنگل سرازیر شد. او آن قدر با سرعت میدوید که جلوی پایش را ندید و تالاپ… در چاله بزرگی افتاد.

به هر سختی بود خودش را بیرون کشید و به طرف جنگل رفت. وقتی پای درخت جادو رسید، جانوران دورش جمع شدند و پرسیدند: «چه بود؟ چه بود؟ نام درخت چه بود؟ اما ببر بیچاره گفت: «اوان… اوان.. وای! یادم رفت!»
 
موضوع نویسنده

Puyannnn

سطح
4
 
مهمان
Sep
13,533
22,017
مدال‌ها
3
جانوران جنگل با غصه و ناراحتی از ببر دور شدند. آنها نمی دانستند چه کنند. لاک پشت که خیلی ناراحت شده بود، گفت: «این بار من می روم و از فرشته کوهستان نام درخت را می پرسم.»

جانوران از شنیدن این حرف خنده شان گرفت و گفتند: «چه حرفها! وقتی خرگوش و ببر نتوانستند، تو می توانی؟ تو، هم خیلی ضعیفی و هم خیلی کند راه می روی!» لاک پشت جوابی نداد و صبح زود راهی کوهستان شد.

او آنقدر آرام راه می رفت که ساعت ها طول کشید تا به بالای کوه رسید. فرشته کوهستان وقتی لاک پشت را دید با تعجب گفت: «باز هم یکی دیگر، ایا ببر هم نام درخت را فراموش کرد؟» لاک پشت سرش را پایین انداخت و گفت: «بله! ببر هم مثل خرگوش فراموش کرد»
 
موضوع نویسنده

Puyannnn

سطح
4
 
مهمان
Sep
13,533
22,017
مدال‌ها
3
فرشته کوهستان گفت: «پس خوب گوش کن! چون من دیگر نام درخت را برای را هیچ ک.س تکرار نمی کنم. نام درخت اوان جلیما است.»

لاک پشت از فرشته کوهستان تشکر کرد و به آرامی به سوی جنگل راه افتاد. او در بین راه مرتب نام درخت جادو را تکرار می کرد و هیچ عجله ای هم نداشت. به آرامی از چمنزارها و شنزارها و رودخانه های کوچک گذشت.

آن قدر آرام راه می رفت که حتی تمام چاله ها را هم میدید. هوا تاریک بود که به جنگل رسید. تمام جانوران با دیدن لاک پشت به طرفش دویدند و نام درخت را پرسیدند، ولی لاک پشت چیزی نگفت و به طرف درخت رفت و مقابلش ایستاد و با صدای بلند گفت: «اوان جلیما!»

درخت جادو با شنیدن نام خودش پر از میوه های آبدار و خوشمزه شد و آنها را برای جانوران جنگل به روی زمین ریخت تا بخورند.
 
موضوع نویسنده

Puyannnn

سطح
4
 
مهمان
Sep
13,533
22,017
مدال‌ها
3
حیوان ها از خوشحالی بالا و پایین پریدند و مشغول خوردن میوه ها شدند. جانوران همان طور که میوه ها را می خوردند، فکر کردند چه شد که خرگوش و ببر نام درخت را فراموش کردند، اما لاک پشت توانست نام درخت را به یاد داشته باشد؟
 
بالا پایین