Puyannnn
سطح
4
مهمان
- Sep
- 13,533
- 22,017
- مدالها
- 3
مردی بود به اسم بدر که در یکی از روستاها با زن و فرزندانش زندگی می کرد. بدر یک کفاش بود و برای مردم روستا کفش می دوخت و یا کفش های آنها را تعمیر می کرد. مشتری های بدر خیلی کم بودند. به همین دلیل پول کمی به دست می آورد. ولی او همچنان کار میکرد و سعی می کرد که از راه درست پول به دست بیاورد.
یک روز صبح، مرد مسافری که از روستای آنها می گذشت. پیش بدر آمد و پرسید:” آیا میتوانی کفش مرا درست کنی؟ “
بدر با خوشحالی کفش را از مرد گرفت و پس از مدتی آن را تعمیر کرد. مرد مسافر که یک بازرگان بسیار پولدار بود. ۵۰ روپیه به بدر داد.
یک روز صبح، مرد مسافری که از روستای آنها می گذشت. پیش بدر آمد و پرسید:” آیا میتوانی کفش مرا درست کنی؟ “
بدر با خوشحالی کفش را از مرد گرفت و پس از مدتی آن را تعمیر کرد. مرد مسافر که یک بازرگان بسیار پولدار بود. ۵۰ روپیه به بدر داد.