جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

انشاء قطره‌ی بارانی که از ابر چکید

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته قفسه انشاء توسط نهال رادان با نام قطره‌ی بارانی که از ابر چکید ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 574 بازدید, 0 پاسخ و 1 بار واکنش داشته است
نام دسته قفسه انشاء
نام موضوع قطره‌ی بارانی که از ابر چکید
نویسنده موضوع نهال رادان
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط نهال رادان
موضوع نویسنده

نهال رادان

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Jul
1,274
3,390
مدال‌ها
7
انشا درباره قطره بارانی هستید که از ابری چکیده اید

مقدمه

آن روز که مادرم ابر، به خودش می‌پیچید و با بادی که به او می‌وزید به این طرف و آن طرف کشیده می‌شد، سرشار از ترس و هیجان بودم. نمی‌دانستم چه اتفاقی قرار است بیفتد تا اینکه چکیدم و به زمین فرو ریختم.

بدنه

تمام مدتی که در آسمان در حال فروچکیدن بودم تا موقعی که به برگ یک درخت برخورد کردم، در حال جیغ کشیدن بودم. قطره های دیگر را می‌دیدم که بعضی از آن ها شاد و خندان انگار در حال بازی کردن بودند و بعضی قطره های دیگر هاج و واج در سکوت به سقوط خودشان نگاه می‌کردند. یک برگ تازه جوانه زده ی زیبا آغوشش را باز کرد تا من روی او قرار بگیرم. وقتی روی برگ نشستم آرام آرام بغضم ترکید و اشک از چشمانم سرازیر شد. برگ با مهربانی گفت: در این بهار زیبا و دل انگیز چرا گریه می‌کنی؟ از چه دلت گرفته؟
کمی روی برگ جابجا شدم و گفتم: دلم برای مادرم ابر تنگ شده. نکند دیگر هیچوقت نبینمش؟ وقتی از تن او جدا شدم پریشان بود و حتما او هم حالا دلتنگ من است.
برگ تکانی خورد، انگار خنده اش گرفته بود: قطره باران عزیز، تو هنوز خیلی کوچک و بی تجربه هستی. دلیلی برای نگرانی وجود ندارد. به زودی از من هم جدا می‌شوی و در نهایت در دل زمین فرو می‌روی. تو باعث سرسبزی و طراوت گل ها و گیاهان می‌شوی. همه جا را پاک و معطر می‌کنی آنقدر که با آمدنت همه موجودات، خدا را شکر می‌کنند. آن وقت زمانش که فرا برسد دوباره بخار می‌شوی و به آغوش مادرت برمی‌گردی.
با حرف هایی که شنیدم دلم آرام گرفت. کم کم از نوک برگ سرازیر شدم و در خاکِ پایین درخت فرو رفتم.

زندگی من همچنان ادامه دارد. گاهی تبدیل به باران می‌شوم و می‌چکم. گاهی یخ می‌بندم و کمی استراحت می‌کنم. گاهی نیز بخار می‌شوم و به آسمان نزد مادرم می‌روم. حالا با تجربیات زیادی که کسب کرده ام فکر می‌کنم زندگی خیلی جذابی دارم.
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Sars.ha
بالا پایین