دلنوشته {قلب یخی} اثر •Dokhi_yakhi کاربر انجمن رمان بوک•

[سرجوخه؛]

دلنوشته: قلب یخی
دلنویس: Gh_P
ناظر: @فاطماگل
مقدمه: قلب های یخ زده باید برای رویارویی با هر اتفاقی آماده باشند؛ آماده برای سرد نشان دادن خود، آماده برای پرده برداری از قلب منجمد و بی رنگشان.
این اول راهِ قلب‌های یخ زده‌ست.
آیا اینگونه می‌شود ساخت... ؟!
آینده‌ای روشن!
عشقی زیبا!
مرگی شرافتمندانه!
چگونه می‌توان با قلبی منجمد این‌ها را تمنا کرد؟!

 

[فاطمه گلی]

عرض ادب و احترام خدمت دلنویس عزیز و ضمن تشکر بابت انتخاب "رمان بوک" برای انتشار آثار ارزشمندتان.

حتما پیش از آغاز نوشتن، تاپیک زیر را مطالعه کنید تا دچار مشکل نشوید:
[ قوانین تایپ دلنوشته ]
پس از بیست پست، در تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید:
[ تاپیک جامع درخواست نقد دلنوشته ]
بعد از ایجاد تاپیک نقد شورا برای دلنوشته‌تان، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد بدهید:
[ درخواست تگ ]
پس از گذاشتن بیست پست از دلنوشته، می‌توانید در تاپیک زیر برای آن درخواست جلد دهید:
[ درخواست جلد ]
و انشاءالله پس از به پایان رسیدن دلنوشته‌تان، در تاپیک زیر اعلام کنید:
[ اعلام پایان دلنوشته ]
دلنویسان عزیز، هرگونه سوالی دارید؛ می‌توانید در اینجا مطرح کنید:
[سوالات و مشکلات دلنویسان]
با آرزوی موفقیت برای شما،
♡تیم مدیریت تالار ادبیات♡

 

[سرجوخه؛]

به قلبی که تپش نداشته باشد، می‌گویند؛ بی‌جان و مرده.
به قلبی که منجمد شده است اما هنوز نبض دارد چه می‌گویند؟!

 

[سرجوخه؛]

درد من تقدیر نحس و شوم نیست.
درد من تدبیر پوچ و بی اساسیست،
که آبادی قلب دردمندم را کند ویران!

 

[سرجوخه؛]

مرگ چه رنگیست؟!...
گویی رنگی ندارد اما؛
من رنگش را دیده‌ام!
منی که هزاران بار با دردهای طاقت فرسا جانم را باخته بودم.
با قلبی منجمد و آکنده از یخ، می‌گویم؛
مرگِ من تیره تر از آن است که بگویم و بدانید!

 

[سرجوخه؛]

شهری که ننه سرما هیچ گاه قصد ترک کردنش را ندارد...
شهری که شهروندانش بخاطر سردی بیش از حدش آنجا را ترک کردند...
شهر قلب یخیم!​

 

[سرجوخه؛]

به قلب بی‌رنگم رجوع کردم!
تویی در آنجا وجود نداشت...
باید درک کنی، درک کنی که در قلب یخی نمی‌توانی طاقت بیاوری.​

 

[سرجوخه؛]

کاش می‌شد قلب یخی را از سی*ن*ه درآورد...
سی*ن*ه‌ام یخ زده.
شاید این‌گونه راحت شوم...
از این زندگی ترحم بار.​

 

[سرجوخه؛]

یعنی می‌توان بی درد و زجر تحمل کرد؟!...
قلب منجمد شده‌ای را که گسسته از هم!

 

[سرجوخه؛]

آنچه از قلب های یخی دوران شنیده‌ام...
گویا فقط به خود آسیب میزنند.
اما گاهی که به اطرافیانم می‌نگرم این شنیده را رد میکنم.​