Puyannnn
سطح
4
مهمان
- Sep
- 13,532
- 22,013
- مدالها
- 3
من یک قلب هستم قلبی که دوست دارد همیشه شاد باشد و پر از هیجان، شادی و هیجانی که انسان بخواهد به خاطر آن فریاد بزند و هورا بکشد، دوست دارم سرشار از عشق و محبت باشم، محبتی که اشک شوق را به صاحبم هدیه دهد اما همیشه این طور نیست و روز های بدی هم وجود دارد که تنها درد را حس می کنم دردی که باعث می شود انسان اشک اندوه بریزد.
من درون سی*ن*ه ی انسانی می تپم که کم تر از مغزش فرمان می گیرد و همه او را به خاطر این کار سرزنش می کنند، راستش گاهی خودم هم ناراحت می شوم زیرا آن قدر احساساتی هستم که باعث می شوم صاحبم تصمیم های غلطی را بگیرد و بعد هم پشیمان شود، آن وقت مغز و فکر او به سراغ من می آید و یک جنجال حسابی بین من و او راه می افتد.
مغز همیشه مرا به ساده لوحی متهم می کند، بعضی اوقات با او موافقم اما چه کنم که من این چنین آفریده شدم و هر چه سعی می کنم که تغییر کنم نمی توانم.
البته گاهی هم پیش آمده که مغز اشتباه کند و من تصمیم درستی گرفته باشم و آن وقت ها مغز هم بالاخره دست از سر من بر می دارد و من از خوشحالی تند تند شروع به تپیدن می کنم
من درون سی*ن*ه ی انسانی می تپم که کم تر از مغزش فرمان می گیرد و همه او را به خاطر این کار سرزنش می کنند، راستش گاهی خودم هم ناراحت می شوم زیرا آن قدر احساساتی هستم که باعث می شوم صاحبم تصمیم های غلطی را بگیرد و بعد هم پشیمان شود، آن وقت مغز و فکر او به سراغ من می آید و یک جنجال حسابی بین من و او راه می افتد.
مغز همیشه مرا به ساده لوحی متهم می کند، بعضی اوقات با او موافقم اما چه کنم که من این چنین آفریده شدم و هر چه سعی می کنم که تغییر کنم نمی توانم.
البته گاهی هم پیش آمده که مغز اشتباه کند و من تصمیم درستی گرفته باشم و آن وقت ها مغز هم بالاخره دست از سر من بر می دارد و من از خوشحالی تند تند شروع به تپیدن می کنم