جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار قیصر امین پور

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط محسا با نام قیصر امین پور ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 3,454 بازدید, 162 پاسخ و 8 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع قیصر امین پور
نویسنده موضوع محسا
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط mobina01

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
یاد دارم یک غروب سرد سرد
می گذشت از کوچه مان یک دوره گرد

دوره گردم دار قالی می خرم
دسته دوم، جنس عالی می خرم

گر نداری کوزه خالی می خرم
کاسه و ظرف سفالی می خرم

اشک در چشمان بابا حلقه بست
عاقبت آهی زد و بغضش شکست

اول سال است و نان در خانه نیست
ای خدا شکرت، ولی این زندگی است؟

سوختم، دیدم که بابا پیر بود
خواهر کوچکترم دلگیر بود

بوی نان تازه هوشم را ربود
اتفاقا مادرم هم روزه بود

خم شده آن قامت افراشته
دست خوش رنگش ترک برداشته

مشکل ما درد نان تنها نبود
فکر می کردم خدا آنجا نبود

باز آواز درشت دوره گرد
پرده اندیشه ام را پاره کرد

دوره گردم دار قالی می خرم
دسته دوم جنس عالی می خرم

خواهرم بی روسری بیرون دوید
آی آقا، سفره خالی می خرم
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
این روزها که می گذرد، هر روز
احساس می کنم که کسی در باد
فریاد می زند
احساس می کنم که مرا
از عمق جاده های مه آلود
یک آشنای دور صدا می زند
آهنگ آشنای صدای او
مثل عبور نور
مثل عبور نوروز
مثل صدای آمدن روز است
آن روز ناگزیر که می آید
روزی که عابران خمیده
یک لحظه وقت داشته باشند
تا سربلند باشند
و آفتاب را
در آسمان ببینند
روزی که این قطار قدیمی
در بستر موازی تکرار
یک لحظه بی بهانه توقف کند
تا چشم های خسته خواب آلود
از پشت پنجره
تصویر ابرها را در قاب
و طرح واژگونه جنگل را
در آب بنگرند
آن روز
پرواز دست های صمیمی
در جستجوی دوست
آغاز می شود
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
وقتی تو نیستی
نه هست‌های ما چونان که بایدند
نه بایدها
مثل همیشه آخر حرفم، و حرف آخرم را
با بغض می‌خورم
عمری‌ست لبخندهای لاغر خود را
در دل ذخیره می‌کنم..... باشد برای روز مبادا

اما در صفحه‌های تقویم
روزی به نام روز مبادا نیست
آن روز هرچه باشد، روزی شبیه دیروز، شبیه فردا
روزی درست مثل همین روزهای ماست

اما کسی چه می‌داند
شاید امروز نیز، روز مبادا باشد

وقتی تو نیستی
نه هست‌های ما چونان که بایدند
نه بایدها
هر روز بی تو، روز مباداست

آینه‌ها در چشم ما چه جاذبه‌ای دارند
آینه‌ها، که دعوت دیدارند
دیدارهای کوتاه، از پشت هفت دیوار
دیوارهای صاف
دیوارهای شیشه‌ای شفاف
دیوارهای تو
دیوارهای من
دیوارهای فاصله بسیارند
آه، دیوارهای تو همه آینه‌اند
آینه‌های من، همه دیوارند
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
چیزی عزیزتر ز تمام دلم نبود

ای پاره ی دلم، که بریزم به پای تو

امروز تکیه گاه تو آغوش گرم من

فردا عصای خستگی ام شانه های تو
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
این روزها که می گذرد، هر روز
احساس می کنم که کسی در باد
فریاد می زند
احساس می کنم که مرا
از عمق جاده های مه آلود
یک آشنای دور صدا می زند
آهنگ آشنای صدای او
مثل عبور نور
مثل عبور نوروز
مثل صدای آمدن روز است
آن روز ناگزیر که می آید
روزی که عابران خمیده
یک لحظه وقت داشته باشند
تا سربلند باشند
و آفتاب را
در آسمان ببینند
روزی که این قطار قدیمی
در بستر موازی تکرار
یک لحظه بی بهانه توقف کند
تا چشم های خسته خواب آلود
از پشت پنجره
تصویر ابرها را در قاب
و طرح واژگونه جنگل را
در آب بنگرند
آن روز
پرواز دست های صمیمی
در جستجوی دوست
آغاز می شود
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
تاخدا بنده نواز است به خلقش چه نیاز
می‌کِشم نازِ یکی، تا به همه ناز کنم
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
بگذار با تو عالم خود را عوض کنم
یک لحظه تو به جای من و من به جای تو

این حال و عالمی که تو داری،برای من
دار وندار و جان و دل من برای تو
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
ای که بوی باران شکفته در هوایت
یاد از آن بهاران که شد خزان به پایت

شد خزان به پایت بهار باور من
سایه بان مهرت نمانده بر سر من

جز غمت ندارم به حال دل گواهی
ای که نور چشمم در این شب سیاهی

چشم من به راهت همیشه تا بیایی
باغ من بهارم بهشت من کجایی؟

جان من کجایی کجایی
که بی تو دل شکسته ام
سر به زانوی غم نهاده ام ،
به گوشه ای نشسته ام

آتشم به جان و خموشم
چو نای مانده از نوا
مانده با نگاهی به راهی
که می‌رود به ناکجا

ای گل آشنا بیا
بیقرارم بیا

وای از این غم جدایی
وای از این غم جدایی
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
عاشقی را چه نیازیست به
توجیه و دلیل؟

که تو ای "عشق"
همان پُرسشِ بی زیرایی . .
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
هزار خواهش و آیا،
هزار پرسش و اما
هزار چون و هزاران چرای بی زیرا
هزار بود و نبود ،هزار شاید و باید
هزار باد و مباد ،هزار کار نکرده
هزار کاش و اگر ،هزار بار نبرده
هزار پوک و مگر ،هزار بار همیشه
هزار بار هنوز ...
مگر تو ای همه هرگز
مگر تو ای همه هیچ
مگر تو نقطه ی پایان
بر این هزار خط ناتمام بگذاری
مگر تو ای دم آخر در این میانه تو
سنگ تمام بگذاری
 
بالا پایین