جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

دیالوگ نویسی [لِرکی] اثر«aryana elhaei کاربر انجمن رمان بوک»

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته دیالوگ نویسی توسط ragazza della notte با نام [لِرکی] اثر«aryana elhaei کاربر انجمن رمان بوک» ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 398 بازدید, 22 پاسخ و 20 بار واکنش داشته است
نام دسته دیالوگ نویسی
نام موضوع [لِرکی] اثر«aryana elhaei کاربر انجمن رمان بوک»
نویسنده موضوع ragazza della notte
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ragazza della notte
موضوع نویسنده

ragazza della notte

سطح
2
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
Jan
2,703
6,449
مدال‌ها
3
عنوان: لِرکی*
نویسنده: aryana elhaei
ژانر: تراژدی، اجتماعی


- مُرد!
- کی؟
- آتنا.
- چرا؟
- برای خانواده ننگ بود.

لرکی: (لڑکی) به زبان اردو به معنای دختر است.

پ.ن: احتمال اینکه این اثر مورد توجه قرار نگیره زیاده و خواستم فقط خواستم هموطنان عزیزم از اتفاقاتی که برای بسیاری از بانوان کشورمون می افته آگاه بشن. بلکه منم به نوبه خودم کمکی ناچیر به هم جنسانم کرده باشم.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

ragazza della notte

سطح
2
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
Jan
2,703
6,449
مدال‌ها
3
- اما... .
- اینو زدم تو دهنت تا بفهمی دختر حق اظهار نظر نداره.
- خودت هم یک روز دختر بودی.
- حالا نیستم. اون موقع هم با من همین‌طور رفتار میشد.
- نمی‌شه که هر کی هر طور رفتار کرد تو هم همون‌طور رفتار کنی.
- دلت یه تو دهنی دیگه می‌خوادا!
 
موضوع نویسنده

ragazza della notte

سطح
2
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
Jan
2,703
6,449
مدال‌ها
3
- مامان!
- صداتو بنداز الان پدرت میاد برات.
- منو از بابام نترسون.
- باید بترسی.
- اگر از بابام بترسم پس دیگه به کی باید تکیه کنم؟
 
موضوع نویسنده

ragazza della notte

سطح
2
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
Jan
2,703
6,449
مدال‌ها
3
- خانوم!
- ببین! ببین! صدای بابات رو در آوردی!
- کارِ من نبود که.
- ساکت. برو چایی بریز برای بابات.
- خانوم! چرا همش تو کار می‌کنی؟
- وا آقا احمد پس کی کار کنه؟
- پس این دختره تو خونه چی‌کارس؟ فقط می‌خوره و می‌خوابه؟
- چی بگم احمد آقا وقتی هم بهش میگم کار کن سریع غر می‌زنه.
- بزن تو دهنش.
 
موضوع نویسنده

ragazza della notte

سطح
2
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
Jan
2,703
6,449
مدال‌ها
3
***
- بابام به مامانم گفت بزنه تو دهنم.
- چرا؟
- چون مامانم بهش نگفت که من هم توی خونه کار می‌کردم.
- خب مادرت چرا نگفت؟
- می‌خواست ناز بریزه برای شوهرش زد منو خراب کرد.
- وا؟
- والا.
- حالا تو حرص نخور حرف بود فقط.
- نبود.
- چطور؟
- مادرم جلوی پدرم زد توی دهنم.
- چرا پس؟
- چون گفتم از بامیه خوشم نمیاد.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

ragazza della notte

سطح
2
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
Jan
2,703
6,449
مدال‌ها
3
- خب چه ربطی داره؟
- پدرم بهش گفت اگر موقعی که لوس بازی در می‌آورد می‌زدی تو دهنش الان این‌طور نبود.
- چه ربطی داره آخه؟
- مادرم عصبی شد زد تو دهنم و گفت حق ندارم بگم از چیزی بدم میاد.
-... .
- اون‌طور نگام نکن. میگه واسه اینه که قراره بعدا برای شوهرم پسر به دنیا بیارم.
- مگه دختر چشه؟
- دختر ننگه.
 
موضوع نویسنده

ragazza della notte

سطح
2
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
Jan
2,703
6,449
مدال‌ها
3
- پس چرا خانواده من این‌طور نیستن؟
- همه که یکی نیستن... شانس من بود.
- چی؟
- یه ابر سیاه رعد زد روی سرِ لک‌لکِ من و اون پرتم کرد توی این خانواده.
- آخی چه داستان قشنگی.
-... .
- باشه حالا اون‌طور نگام نکن. خدا حتما یه چیزی می‌دونسته.
- قربون خدا برم که همه چیز رو می‌دونه. میگم ساره؟
- هوم؟
- بابات اجازه میده بری بیرون؟
- آره بابا خودش می‌برتم.
- خوش به حالت.
 
موضوع نویسنده

ragazza della notte

سطح
2
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
Jan
2,703
6,449
مدال‌ها
3
- مهان! این‌طور نگو دیگه. من عذاب وجدان می‌گیرتم.
- نه بابا برای چی تو عذاب می‌گیری مشکـ... .
- خانوم اشتیاقی!
- بله خانوم؟
- بیا خانوادت اومدن دنبالت.
- نگفتن برای چی خانوم؟
- گفتن بابات فوت کرده.
- مهان؟ مهان؟ مهان خوبی!؟ خانوم این‌طور خبر بد رو میدن؟ شما این‌قدر نمی‌فهمید؟ مهان؟
- ساره بابام... ساره بابام مرد.
- اون که خیلی اذیتت می‌کرد. بغض نکن واسش قلبم.
 
موضوع نویسنده

ragazza della notte

سطح
2
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
کاربر رمان‌بوک
Jan
2,703
6,449
مدال‌ها
3
- من همین‌طورم. منو نمی‌شناسی؟ برای همه غصه می‌خورم و کسی برام تره هم خورد نمی‌کنه.
- خانوم اشتیاقی چی شد؟
- اَه، شما برو الان میاد.
- ساره من فردا نمیام.
- خانوم بنی سعید نمره کم می‌کنه.
- برام مهم نیست. من که فقط دانش آموز نیستم. یه زندگی جدا هم دارم.
 
بالا پایین