دیالوگ نویسی [لِرکی] اثر«aryana elhaei کاربر انجمن رمان بوک»

[ragazza della notte]

***
- مادر!
- جانم پسرم؟
- این دختره رو ببین امروز باهاش آشنا شدم.
- ای جانم پسر مرد شده، آقا شده.
+ مامان؟
- ها چیه؟
+ من هم می‌تونم با یه پسر آ... .
- مگه من مُردم؟ داری به غیرت من توهین می‌کنی!

 

[ragazza della notte]

- چرا منو میزنی؟ خودت با یه دختر دوست شدی اشکال نداره بعد به من گیر میدی؟
- من فرق دارم من پسرم!
- اونی که با تو دوست شده دختر نیست؟ برادر نداره؟ پدر نداره؟
- چرا داره.
- پس چرا با خودت نمی‌گی شاید اونا هم به غیرتشون بر بخوره؟

 

[ragazza della notte]

- خب اونا فرق دارن... .
- چه فرقی مثلا؟ مگه آدم نیستن؟ چرا ما آدما اینطوریم؟
- ببی... .
- ما آدما آدم نیستیم چرا آخه خودمون رو جای بقیه نمی‌ذاریم؟

 

[ragazza della notte]

***
- الان من رو توی اتاق زندونی کردن، فکر کردن چیزی از موضوع تغییر می‌کنه؟ فکر کردن اصل ماجرا عوض میشه؟ تا کی می‌خوان بی‌عدالتی کنن و سلامت باشن؟
- تا همیشه.
- تو کی هستی؟
- من؟ من اون قسمتی هستم که همیشه حقیقت رو بهتون میگه و شما قبول نمی‌کنید.
- برو بابا! این وسط فقط کم بود اسکیزوفرنی* بگیرم.
- تو مثل بقیه نیستی.
- منظورت چیه؟
- تو از مشکلت خبر داری... .

---

*روان‌گسیختگی، اسکیزوفرنی یا شیزوفرنی (به انگلیسی: Schizophrenia ) یک اختلال روانی است که با دوره‌های مداوم یا عودکنندهٔ روان‌پریشانه مشخص می‌شود. علائم اصلی شامل توهم (غالبا توهم شنیداری)، هذیان و اختلال تفکر است. علائم دیگر عبارتند از کناره‌گیری اجتماعی، کاهش ابراز عواطف و بی‌تفاوتی. مورد دیگه اینکه این یک تئوری ثابت نشدس ولی بیمارهایی که از بیماری روانی خودشون خبر دارن و چه بسا این بیماری به توهم ختم بشه میتونن راحت قتل انجام بدن و انگیزشون رو بیماری معرفی کنن.

 

[ragazza della notte]

- یعنی؟
- درسته عزیزم.
***
- من نبودم.
- خودت می‌فهمی چی میگی؟ تو با دست خونی بالای سر برادرت بودی.
- من نبودم.
- داشتی می‌خندیدی! تیغ دست تو بود!
- من نبودم.
- پس کی بود؟
- اون.
- به دیوار اشاره می‌کنی؟ فکر می‌کنی مسخره‌ی توییم؟

 

[ragazza della notte]

- اونا میخوان بگن تو دیوونه‌ای!
- آره؟! می‌خواید بگید من دیوونم؟ من دیوونه نیستم!!
+ هی هی دختر چت شده؟ آروم بگیر! پرت نکن اینا رو!
- من دیوونه نیستم! نیستم!
- تو راست میگی. اونا دارن اذیتت می‌کنن.
+ یکی آرامبخش بیاره! بیاید نگهش دارید!

 

[ragazza della notte]

***
پرش زمانی:
- خدایا الان چیکار کنم؟ کسی هم نیست... بذار روی همین نیمکت میشینم تا صبح بشه یه خاکی به سر کنم.
- هی خانوم تنهایی؟
- ن... نه! الان برادرم میاد!
- کی می‌خواد بیاد؟ خیلی وقته دارم دنبالت می‌کنم؛ کسی باهات نبوده.
- کی گفته چون کسی باهام نبوده تنهام؟!
- هی دستتو از کیفت بکش بیرون ببینم!
- جرات داری بیا جلو!

 

[ragazza della notte]

- منو از اون ناخن گیر می‌ترسونی؟ فکر کردی می‌ترسم؟
- اون‌طور پوزخند نزنا! من کلاس دفاع شخصی رفتم.
- فکر کردی دفاع شخصی در برابر منی که پنج برابر تو زور دارم فایده داره؟
- نیا جلو! کمک!
- ندو... آخرش می‌گیرمت... هوی! وایسا!

 

[ragazza della notte]

***
- خب دخترم، گرفتت؟
- ن... نه به لطف شما مادرجان.
- خوبه... بسه نفس عمیق بکش... آها!
- میشه لطفا به کسی نگید اینجام؟
- نمیشه که! باید به خانوادت خبر بدیم.
- من واسه اونا مردم... قبولم نمی‌کنن.
- نگو این حرفو، چرا اینطور میگی؟
- نخواستم کاری که اونا میگن رو انجام بدم، شب قبل از عروسیم فرار کردم.

 

[ragazza della notte]

- دخترم خدا بعد از ازدواج مهر رو توی دل زن و شوهر می‌ندازه.
- ولی نه تو دل منِ 21 ساله و پیرمرد 68 ساله که چهار تا زن و سه تا صیغه داره.
- چی بگم والا دخترم. آدم می‌مونه توی کار امروزیا.