جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

آموزشی لیستی از تمامی کنایه‌ها برای زیبا سازی نوشته‌ها

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته آموزش‌های ادبی توسط STARLET با نام لیستی از تمامی کنایه‌ها برای زیبا سازی نوشته‌ها ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 475 بازدید, 71 پاسخ و 6 بار واکنش داشته است
نام دسته آموزش‌های ادبی
نام موضوع لیستی از تمامی کنایه‌ها برای زیبا سازی نوشته‌ها
نویسنده موضوع STARLET
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط FROSTBITE

FROSTBITE

سطح
5
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
مدیر تالار عکس
منتقد ادبیات
ناظر ادبیات
طراح آزمایشی
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jul
2,178
6,962
مدال‌ها
4
نمونه‌های زیبا از کنایه در ادبیات

حافظ: «فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم» کنایه از دگرگونی و تغییر بزرگ.

سعدی: «به خاک افتادن» کنایه از مرگ یا ذلت.

فردوسی: «به گیتی کسی ماند جاوید نیست» کنایه از فناپذیری انسان.
 

FROSTBITE

سطح
5
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
مدیر تالار عکس
منتقد ادبیات
ناظر ادبیات
طراح آزمایشی
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jul
2,178
6,962
مدال‌ها
4
لیست کنایه‌ها

  1. دل شیر دارد
  2. پایش لب گور است
  3. زبانش سر سبزش را بر باد می‌دهد
  4. نمک گیر شدن
  5. استین بالا زدن
  6. دل به دریا زدن
  7. زیر پای کسی نشستن
  8. پا پس کشیدن
  9. چشم چرانی کردن
  10. دستش تنگ است
  11. کاسه صبرش لبریز شد
  12. بارش را بست
  13. بی‌گدار به آب زد
  14. سرش به سنگ خورد
  15. کوه موش زایید
  16. چشم و گوش بسته است
  17. آب در هاون کوبیدن
  18. خواب خرگوشی رفتن
  19. دندان روی جگر گذاشتن
  20. پشت گوش انداختن
  21. سر به هواست
  22. از دماغ فیل افتاده
  23. خرش از پل گذشته
  24. دم به تله دادن
  25. خود را به موش مردگی زدن
  26. بی‌عقل و هوش بودن
  27. راه به جایی نبردن
  28. تیرش به سنگ خورد
  29. با دم شیر بازی کردن
  30. خون کسی را به جوش آوردن
  31. روی دست کسی ماندن
  32. پا روی دم کسی گذاشتن
  33. داغ دل تازه شدن
  34. آب زیر پوستش دویدن
  35. بی‌دست و پا بودن
  36. دست و پایش را گم کردن
  37. از کیسه خلیفه بخشیدن
  38. از کوره در رفتن
  39. بهانه‌گیر بودن
  40. به خاک سیاه نشستن
  41. دست به یکی کردن
  42. سنگ روی یخ شدن
  43. هوای کسی را داشتن
  44. گل از گلش شکفتن
  45. از دم تیغ گذراندن
  46. کاسه داغ‌تر از آش بودن
  47. به مراد دل رسیدن
  48. دامن خود را پاک نگه داشتن
  49. هیزم تر سوزاندن
  50. رشته کار از دستش در رفت
  51. زمین زیر پایش خالی شد
  52. عرقش درآمد
  53. سنگینی کردن
  54. بی‌سروصدا بودن
  55. خون جلوی چشمش را گرفت
  56. در پوست خود نگنجیدن
  57. لقمه بزرگ‌تر از دهان برداشتن
  58. شکمش سیر شد
  59. در دل آتش رفتن
  60. به سیم آخر زدن
  61. آب رفته به جوی بازنگردد
  62. کمرش شکست
  63. خود را گم کردن
  64. آب به خوابگه مورچگان ریختن
  65. روی کسی را کم کردن
  66. زیرآب زدن
  67. دست روی دل گذاشتن
  68. رگ خواب کسی را دانستن
  69. پنبه در گوش گذاشتن
  70. دل‌خوش بودن
  71. آتش بیار معرکه شدن
  72. آفتاب لب بام بودن
  73. آب گل‌آلود کردن
  74. در را بر روی کسی بستن
  75. سر کسی کلاه گذاشتن
  76. روی خوش نشان دادن
  77. دست به سر کردن
  78. دودش به چشم خودش رفت
  79. از هفت دولت آزاد بودن
  80. پا در هوا بودن
  81. جان به لب رسیدن
  82. کوس رسوایی زدن
  83. زیر بار رفتن
  84. پاپوش دوختن
  85. آسمان به زمین دوختن
  86. گربه را دم حجله کشتن
  87. در خون غلتیدن
  88. دست به کار شدن
  89. سنگین‌مقام بودن
  90. در پوست گردو کردن
  91. مو لای درزش نمی‌رود
  92. زیر بار نرفتن
  93. رنگ از رخسارش پرید
  94. آب‌ها از آسیاب افتاد
  95. گلیم خود را جمع کردن
  96. در گوش کسی خواندن
  97. دست و دلباز بودن
  98. ریش گرو گذاشتن
  99. شکم‌سیری آوردن
  100. کلاه کسی پس معرکه بودن
  101. دود چراغ خوردن
  102. رخت بربستن
  103. آستین نو برای دست بریده بودن
  104. موی دماغ شدن
  105. سنگ بنا گذاشتن
  106. گوش کسی را بریدن
  107. به خاک افتادن
  108. دل سنگ شدن
  109. دست درازی کردن
  110. خون دل خوردن
 
آخرین ویرایش:

FROSTBITE

سطح
5
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
مدیر تالار عکس
منتقد ادبیات
ناظر ادبیات
طراح آزمایشی
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jul
2,178
6,962
مدال‌ها
4
1. دل شیر دارد

ظاهر جمله: یعنی انگار کسی واقعاً دل حیوانی به نام شیر را در بدنش دارد.
معنای کنایی: این عبارت کنایه از شجاعت و جسارت بسیار زیاد است. کسی که بدون ترس به میدان خطر می‌رود یا از انجام کارهای سخت نمی‌هراسد، «دل شیر دارد».
کاربرد: این کنایه برای بزرگداشت کسانی است که در شرایط دشوار، شجاعانه عمل می‌کنند.
زیبایی ادبی: دل شیر در فرهنگ عمومی نماد قدرت، شجاعت و بی‌باکی است. پیوند دادن قلب انسان با حیوانی چون شیر، جلوه‌ی تصویری و تخیلی زیبایی دارد.
مثال:
«او با وجود تمام تهدیدها پای حرفش ایستاد، واقعاً دل شیر دارد.»
«در میدان جنگ تنها کسی که دل شیر داشت، جلو رفت و دشمن را شکست داد.»
 
آخرین ویرایش:

FROSTBITE

سطح
5
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
مدیر تالار عکس
منتقد ادبیات
ناظر ادبیات
طراح آزمایشی
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jul
2,178
6,962
مدال‌ها
4
2. پایش لب گور است

ظاهر جمله: پای فرد در کنار قبر قرار گرفته.
معنای کنایی: این عبارت کنایه از پیری زیاد یا نزدیک بودن مرگ است.
کاربرد: برای اشاره به افراد سالخورده یا بیمارانی که به پایان عمر نزدیک‌اند.
زیبایی ادبی: لب گور تصویری روشن از مرز زندگی و مرگ است. وقتی کسی «پایش لب گور است»، یعنی فقط یک قدم با مرگ فاصله دارد. این تصویرسازی باعث تأثیر عاطفی عمیق بر مخاطب می‌شود.
مثال:
«پایش لب گور است، اما هنوز با نوه‌هایش بازی می‌کند.»
«از پیرمردی که پایش لب گور است انتظار نداشته باش کار سنگین انجام دهد.»
 
آخرین ویرایش:

FROSTBITE

سطح
5
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
مدیر تالار عکس
منتقد ادبیات
ناظر ادبیات
طراح آزمایشی
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jul
2,178
6,962
مدال‌ها
4
3. زبان سرخش سر سبزش را بر باد می‌دهد

ظاهر جمله: زبان فرد سرخ است و سر او سبز، و این زبان باعث نابودی سر می‌شود.
معنای کنایی: پرحرفی، یا گفتن حرف‌های بی‌جا و نسنجیده می‌تواند جان یا آبروی انسان را نابود کند.
کاربرد: برای هشدار دادن به کسانی که نمی‌توانند زبانشان را کنترل کنند.
زیبایی ادبی: ترکیب رنگ‌ها (سرخ و سبز) و تضاد میان «زبان» و «سر» جلوه‌ی هنری دارد. زبان کوچک است اما می‌تواند سرِ بزرگ را به خطر اندازد. این تقابل نشان‌دهنده‌ی قدرت پنهان کلمات است.
مثال:
«با آن‌همه پرحرفی مراقب باش؛ زبان سرخت سر سبزت را بر باد می‌دهد.»
«خیلی‌ها با یک جمله‌ی نسنجیده همه چیزشان را از دست دادند.»
 
آخرین ویرایش:

FROSTBITE

سطح
5
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
مدیر تالار عکس
منتقد ادبیات
ناظر ادبیات
طراح آزمایشی
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jul
2,178
6,962
مدال‌ها
4
4. نمک‌گیر شدن

ظاهر جمله: یعنی گیر افتادن در نمک یا مصرف زیاد نمک.
معنای کنایی: این جمله به معنای مدیون کسی شدن یا احساس وابستگی داشتن به لطف دیگری است.
کاربرد: وقتی کسی از کمک یا مهمان‌نوازی دیگری بهره‌مند می‌شود و بعد دیگر نمی‌تواند روی او دست بلند کند یا پشتش را خالی کند، می‌گویند «نمک‌گیر شده».
زیبایی ادبی: نمک در فرهنگ ایرانی نماد وفاداری و حرمت سفره است. کسی که نمک کسی را خورده باشد، دیگر نمی‌تواند به او خ*یانت کند.
مثال:
«او سال‌ها در خانه‌ی اربابش زندگی کرد و نمک‌گیر شد.»
«آدم نمک‌گیر نمی‌تواند پشت پا به دوستش بزند.»
 
آخرین ویرایش:

FROSTBITE

سطح
5
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
مدیر تالار عکس
منتقد ادبیات
ناظر ادبیات
طراح آزمایشی
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jul
2,178
6,962
مدال‌ها
4
5. آستین بالا زدن

ظاهر جمله: فردی آستین لباس خود را بالا می‌زند.
معنای کنایی: آماده شدن برای کار، تلاش یا اقدام جدی.
کاربرد: زمانی که کسی تصمیم می‌گیرد از حالت حرف خارج شود و عملاً شروع به کار کند.
زیبایی ادبی: این کنایه از عادت قدیمی مردم گرفته شده؛ چون برای انجام کار سخت (مثلاً کار یدی یا جنگیدن) باید آستین‌ها بالا زده می‌شدند.
مثال:
«دیگر وقت حرف زدن نیست؛ باید آستین بالا بزنیم.»
«جوان‌ها برای آبادانی کشورشان آستین بالا زدند.»
 
آخرین ویرایش:

FROSTBITE

سطح
5
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
مدیر تالار عکس
منتقد ادبیات
ناظر ادبیات
طراح آزمایشی
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jul
2,178
6,962
مدال‌ها
4
6. دل به دریا زدن

ظاهر جمله: کسی خودش را به دریا می‌اندازد.
معنای کنایی: ریسک کردن، شجاعت در برابر خطر یا ناشناخته‌ها.
کاربرد: وقتی کسی تصمیم می‌گیرد بدون ترس و تردید وارد کار پرخطری شود.
زیبایی ادبی: دریا نماد ناشناخته‌ها، خطر و بی‌کرانی است. «دل به دریا زدن» یعنی دل را از بند ترس‌ها رها کردن و با شجاعت به استقبال خطر رفتن.
مثال:
«او دل به دریا زد و کسب‌وکار تازه‌ای راه انداخت.»
«گاهی باید دل به دریا زد تا موفقیت واقعی به دست آید.»
 
آخرین ویرایش:

FROSTBITE

سطح
5
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
مدیر تالار عکس
منتقد ادبیات
ناظر ادبیات
طراح آزمایشی
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jul
2,178
6,962
مدال‌ها
4
7. زیر پای کسی نشستن

ظاهر جمله: نشستن در پایین پای یک فرد.
معنای کنایی: چاپلوسی، تملق یا تعظیم بیش از اندازه برای به‌دست آوردن منفعت.
کاربرد: برای کسانی که شخصیت خودشان را کوچک می‌کنند تا از دیگری چیزی به دست آورند.
زیبایی ادبی: نشستن زیر پای کسی نمادی از بی‌ارزش‌کردن خود است. این تصویر به شکل غیرمستقیم فرد چاپلوس را نکوهش می‌کند.
مثال:
«تمام وقتش را زیر پای رئیس نشست تا ارتقا بگیرد.»
«آدم عزت‌نفس‌دار هیچ‌وقت زیر پای کسی نمی‌نشیند.»
 
آخرین ویرایش:

FROSTBITE

سطح
5
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
مدیر تالار عکس
منتقد ادبیات
ناظر ادبیات
طراح آزمایشی
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jul
2,178
6,962
مدال‌ها
4
8. پا پس کشیدن

ظاهر جمله: کسی پای خود را عقب می‌برد.
معنای کنایی: عقب‌نشینی کردن، کنار کشیدن از کار یا انصراف دادن.
کاربرد: وقتی فردی در میانه‌ی کار یا رابطه‌ای جدی، ناگهان عقب‌نشینی می‌کند.
زیبایی ادبی: عقب کشیدن پا نمادی از فاصله گرفتن از صحنه‌ی عمل است. این تصویر نشان‌دهنده‌ی ضعف اراده یا ترس از ادامه دادن است.
مثال:
«تا سختی‌ها شروع شد، او پا پس کشید.»
«دوست واقعی کسی نیست که وسط راه پا پس بکشد.»
 
آخرین ویرایش:
بالا پایین