متفرقه ماه پنهان است

[-pariya-]

. جاه‌طلبی سیری‌ناپذیرش او را وامی‌داشت پله‌های ترقی را یکی‌یکی طی کند. مثل خامه‌ای که روی سطح شیر می‌آید داشت بالا می‌رفت. پاشنه‌هایش را با مهارت رقصندگان به هم می‌کوبید.

 

[-pariya-]

آداب نظامی را تمام و کمال می‌دانست و بر رعایتشان پافشاری می‌کرد. (ماه پنهان است – صفحه ۳۴)

 

[-pariya-]

سرگرد هونتر جنگ را عملیاتی در حسابدانی می‌پنداشت که پس از پایان آن می‌توانست برگردد کنار شومینه‌اش

 

[-pariya-]

. سروان لوفت جنگ را حرفه‌ی مناسب جوانان فرهیخته و شایسته می‌دانست و ستوان پراکل و ستوان توندر آن را خواب و خیالی می‌انگاشتندکه هیچ‌چیزش واقعی نیست. (ماه پنهان است – صفحه ۳۷)

 

[-pariya-]

جنگ یعنی خ*یانت، نفرت، خرابکاری‌های فرماندهان نالایق، شکنجه، کشتار، بیماری و خستگی، و جز این نیست تا سرانجام به پایان برسد. تازه بعد هم هیچ‌چیز تغییر نمی‌کند مگر نفرت‌ها و خستگی‌های تازه که جایگزین همتایان کهنه‌شان می‌شوند. (ماه پنهان است – صفحه ۳۷)

 

[-pariya-]

در خیابان‌های شهر، مردم با چهره‌های گرفته در رفت و آمد بودند. اندکی از آن برق بهت‌زدگی از چشمانشان رخت بربسته بود، ولی هنوز برق خشم جایش را نگرفته بود. (ماه پنهان است – صفحه ۵۹)

 

[-pariya-]

این حرف‌های بی‌ربط چیست که درباره‌ی قانون می‌زنید؟ بین ما و شما قانونی در کار نیست. این جنگ است. باید همه‌ی ما را بکشید، وگرنه وقتش که برسد، ما همه‌ی شما را می‌کشیم. (ماه پنهان است – صفحه ۷۲)

 

[-pariya-]

آدمی تشنه‌ی عشق است. بی عشق می‌میرد. درونش پژمرده می‌شود و سی*ن*ه‌اش مثل تراشه‌ای می‌خشکد. (ماه پنهان است – صفحه ۱۱۰)