- May
- 3,428
- 13,043
- مدالها
- 17
مکان: یک پارک
پردهی اول
صحنه: قرمز
یکی روی نیمکتی خوابیده، یکی روی نیمکتی دیگر دارد روزنامه میخواند. یکی دارد...و روی یک نیمکت مردی که سراپا قرمز پوشیده نشسته است. بالای چهل و پنج سال به نظر میرسد. یک تکه مقوا در دست دارد که روی آن با خط قرمز نوشته شده: اگر تصمیم گرفتهاید خود را بکشید با من حرف بزنید. نور صحنه خاموش میشود.
صحنه: ناهید و نرگس
( ناهید روی نیمکت نشسته است. زنی چادری که عینک آفتابی به چشم دارد به او نزدیک میشود. نگاه ناهید به سمت دیگر پارک است. زن چادری کنار ناهید مینشیند. )
نرگس: سلام ناهید. ( ناهید به سرعت از روی نیمکت برمیخیزد که برود. نرگس دستش را میگیرد ) بشین. من تنهام.
ناهید: جون مامان دروغ نمیگی؟
نرگس: نه به قرآن مجید.
ناهید: مواظب بودی کسی دنبالت نکنه؟
نرگس: آره.
ناهید: چه جوری پیدام کردی؟
نرگس: مهران عکست رو داده توی روزنامه چاپ کردهن.
ناهید: کی چاپ شده؟
نرگس: دیروز. نوشته شده تو اختلال حواس داری و مدتی ئه از خونه اومدی بیرون و دیگه پیدات نشده. تلفن خونهتون و خونهی مامان اینها رو داده که هر کی تو رو دیده زنگ بزنه.
ناهید: میبینی چه آدم رذلی ئه؟ حالا هر کی من رو ببینه فوری زنگ میزنه بهخاطر ثوابش خبر میده من رو کجا دیده چون فکر میکنه داره یه خانواده رو از نگرانی نجات میده دیگه. نمیدونه که داره قبر من رو میکنه.
نرگس: شانس آوردی من خونهی بابا اینها بودم. وقتی یکی زنگ زد که نشانی تو رو بده گوشی رو من برداشتم. ولی میترسم همینکه من راه افتادم بیام اینجا باز یکی دیگه که تو رو دیده زنگ زده باشه نشانی اینجا رو داده باشه. با این آرایش غلیظی که تو کردی شدی گاو پیشونی سفید. تو واقعا اون کارها رو کردی ناهید؟
ناهید: آره.
پردهی اول
صحنه: قرمز
یکی روی نیمکتی خوابیده، یکی روی نیمکتی دیگر دارد روزنامه میخواند. یکی دارد...و روی یک نیمکت مردی که سراپا قرمز پوشیده نشسته است. بالای چهل و پنج سال به نظر میرسد. یک تکه مقوا در دست دارد که روی آن با خط قرمز نوشته شده: اگر تصمیم گرفتهاید خود را بکشید با من حرف بزنید. نور صحنه خاموش میشود.
صحنه: ناهید و نرگس
( ناهید روی نیمکت نشسته است. زنی چادری که عینک آفتابی به چشم دارد به او نزدیک میشود. نگاه ناهید به سمت دیگر پارک است. زن چادری کنار ناهید مینشیند. )
نرگس: سلام ناهید. ( ناهید به سرعت از روی نیمکت برمیخیزد که برود. نرگس دستش را میگیرد ) بشین. من تنهام.
ناهید: جون مامان دروغ نمیگی؟
نرگس: نه به قرآن مجید.
ناهید: مواظب بودی کسی دنبالت نکنه؟
نرگس: آره.
ناهید: چه جوری پیدام کردی؟
نرگس: مهران عکست رو داده توی روزنامه چاپ کردهن.
ناهید: کی چاپ شده؟
نرگس: دیروز. نوشته شده تو اختلال حواس داری و مدتی ئه از خونه اومدی بیرون و دیگه پیدات نشده. تلفن خونهتون و خونهی مامان اینها رو داده که هر کی تو رو دیده زنگ بزنه.
ناهید: میبینی چه آدم رذلی ئه؟ حالا هر کی من رو ببینه فوری زنگ میزنه بهخاطر ثوابش خبر میده من رو کجا دیده چون فکر میکنه داره یه خانواده رو از نگرانی نجات میده دیگه. نمیدونه که داره قبر من رو میکنه.
نرگس: شانس آوردی من خونهی بابا اینها بودم. وقتی یکی زنگ زد که نشانی تو رو بده گوشی رو من برداشتم. ولی میترسم همینکه من راه افتادم بیام اینجا باز یکی دیگه که تو رو دیده زنگ زده باشه نشانی اینجا رو داده باشه. با این آرایش غلیظی که تو کردی شدی گاو پیشونی سفید. تو واقعا اون کارها رو کردی ناهید؟
ناهید: آره.