اسم؛ مهیاس محمدی
دیری ست نشسته ایم به تماشای جهانی که چیزی برای تماشا کردن ندارد!
پنجره باز است و نسیم خنک بهاری موهای آشفته ام را به رقص در می‌آورد گویا بر خلاف زندگی من نور در خانه‌های دیگران خودنمایی می‌کند در حالی که من غرق سکوت و تاریکی پای پنجره ای نشسته‌ام که به روی ساختمانی سیمانی با شیروانی‌ای کهنه باز می‌شود! آه چه پنجره‌هایی که در ساختمان رو به رویی به تماشای خوشبختی ساکنانشان نشسته‌اند و پنجره‌ی بیچاره ی من انگار از صاحب هم شانس نیاورده و چشم هایش به تاریکی زندگی من عادت کرده اند! اگر چه خورشید تازه در حال غروب است و نور های نارنجی رنگش پنجره های ساختمان رو به رویی را در آغوش گرفته اند اما؛ من و پنجره ام این طرف خیابان تنها و مسکوت مانده‌ایم و تاریکی رهایمان نمی‌کند.
( میتونم یکم بیشتر از پنج خط بنویسم؟! )تابستان است؛ شاخه‌های درخت آلبابو زیر نور خورشید عصر گاهی تاب می‌خورند و میوه‌های خود را به نمایش می‌گذارند! بچه‌های ایران خانم آن طرف حیاط کنار حوض آب در کمین نشسته‌اند تا ماهی قرمز بیچاره‌ای را که حاجی‌بابا دیروز از بازار خریده بود را بگیرند، ماهی بیچاره از این طرف به آن طرف می‌رود تا شاید راه فراری پیدا کند، محمد پسر شش ماهه ی معصومه با ولوم صدای باور نکردنی ای در حال گریه کردن است طوری که مادرش از شدت کلافگی روح پر فتوح پدرش را مورد عنایت قرار می‌دهد! من اینطرف حیاط روی تاب فلزی نشسته‌ام و نگاهم به خطوط عجیب و غریب کتاب انگلیسی‌ست که گویا به من دهن کجی می کنند، صدای آشنای دبیر انگلیسی در سرم تکرار می‌شود که می‌گوید هر ک.س در این امتحان نمره‌ی زیر ده بگیرد او را به دفتر می‌فرستد! سرم را بالا می‌آورم و نگاهم به کبوتری که روی سیم برق نشسته است می‌افتد؛ کی چه می‌داند شاید او هم غصه‌ای دارد که اینگونه به افق‌های دور خیره شده و تکان نمی‌خورد!
این لباس ها برای یک شخصیت بی پروا و کنجکاو نوجوان است ، نوجوانی که شور شناخت جهان را در سر دارد! کسی که از سختی های راه نمی هراسد و می‌خواهد به هدفش برسد! گویی شور و شادی در رگ های این دختر جریان دارد و عاشق تجربه‌های متفاوت و هیجان انگیز است، شخصیت کنجکاو و ماجراجوی دختر نمی‌گذارد که او بی حرکت بنشیند و همیشه در تکاپو و تلاش است، چشمان عسلی اش همیشه از شدت شیطنت و ذوقی که دارند برق می‌زنند و موهایش از تقلاهای صاحبشان برای رفتن به این طرف و آن طرف پریشان و مواج هستند؛ او می‌خواهد به چیزی فراتر از چیزهایی که دیده و شنیده دست پیدا کند بنابراین هیچ‌گاه دست از تلاش و کوشش بر نمی‌دارد و قلبش همیشه از شدت هیجان تند می‌زند و گوش‌هایش را هم با آهنگ‌های تند و بیس داری که گوش می‌دهد خسته کرده است.
*ثبت نام*
سلام مهمان عزیز
برای حمایت از نویسندگان محبوب خود و یا نشر آثارتان به خانواده رمان بوک بپیوندید:
کلیک برای: عضویت در انجمن رمان بوک
