جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار مجموعه اشعارِ گُرگِ دَرون و تیرِ برقِ چوبی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط mobina01 با نام مجموعه اشعارِ گُرگِ دَرون و تیرِ برقِ چوبی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 621 بازدید, 3 پاسخ و 0 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع مجموعه اشعارِ گُرگِ دَرون و تیرِ برقِ چوبی
نویسنده موضوع mobina01
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط mobina01
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,231
مدال‌ها
9
اشعار گرگ درون از فریدون مشیری
و تیر برق چوبی از کاظم بهمنی
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,231
مدال‌ها
9
گرگ درون

گفت دانایى که: گرگى خیره سر

هست پنهان در نهاد هر بشر

لاجرم جارى است پیکارى سترگ

روز و شب مابین این انسان و گرگ

زور بازو چاره این گرگ نیست

صاحب اندیشه داند چاره چیست

اى بسا انسان رنجورِ پریش

سخت پیچیده گلوى گرگ خویش

وى بسا زورآفرین مردِ دلیر

مانده در چنگال گرگ خود اسیر

هر که گرگش را در اندازد به خاک

رفته رفته مى‌ شود انسان پاک

و آنکه از گرگش خورد هر دم شکست

گرچه انسان مى‌ نماید، گرگ هست
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,231
مدال‌ها
9
و آنکه با گرگش مدارا می‌ کند
خلق و خوی گرگ پیدا می‌ کند

در جوانى جان گرگت را بگیر
واى اگر این گرگ گردد با تو پیر

روز پیرى گر که باشى همچو شیر
ناتوانى در مصاف گرگ پیر

مردمان گر یکدگر را مى‌ درند
گرگ‌ هاشان رهنما و رهبرند

اینکه انسان هست این سان دردمند
گرگ‌ ها فرمانروایى مى‌ کنند

و آن ستمکاران که با هم محرم‌ اند
گرگ‌ هاشان آشنایان هم‌ اند

گرگ‌ ها همراه و انسان‌ ها غریب
با که باید گفت این حال عجیب ؟!
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,231
مدال‌ها
9
تیر برق چوبی

تیر برقی چوبیم در انتهای روستا
بی فروغم کرده سنگ بچه های روستا

ریشه ام جامانده در باغی که صدها سرو داشت
کوچ کردم از وطن، تنها برای روستا

آمدم خوش خط شود تکلیف شبها،آمدم
نور یک فانوس باشم پیش پای روستا

یاد دارم در زمین وقتی مرا می کاشتند
پیکرم را بوسه می زد کدخدای روستا

حال اما خود شنیدم از کلاغی روی سیم
قدر یک ارزن نمی ارزم برای روستا

کاش یک تابوت بودم کاش آن نجار پیر
راهیم می کرد قبرستان به جای روستا

قحطی هیزم اهالی را به فکر انداخته است
بد نگاهم می کند دیزی سرای روستا

من که خواهم سوخت حرفی نیست اما کدخدا
تیر سیمانی نخواهد شد عصای روستا
 
بالا پایین