جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار مجموعه اشعار بیژن الهی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط NIRI با نام مجموعه اشعار بیژن الهی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 768 بازدید, 17 پاسخ و 4 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع مجموعه اشعار بیژن الهی
نویسنده موضوع NIRI
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط شاهدخت
موضوع نویسنده

NIRI

سطح
7
 
خانمِ نیری.
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
کاربر رمان‌بوک
Mar
6,011
26,581
مدال‌ها
12
تنها یک‌بار می‌توانست
در آغوش‌اش کِشَد
و می‌دانست آن‌گاه چون بهمنی فرو می‌ریزد
و می‌خواست به آغوش‌ام پناه آورد؛
نام‌اش برف بود
تن‌اش برفی
قلب‌اش از برف
و تپش‌اش صدای چکیدن برف
بر بام‌های کاه‌گلی،
و من او را
چون شاخه‌ای که زیر بهمن شکسته باشد
دوست می‌داشتم
 
موضوع نویسنده

NIRI

سطح
7
 
خانمِ نیری.
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
کاربر رمان‌بوک
Mar
6,011
26,581
مدال‌ها
12
چه خبر؟ مرگِ عالَمی تنها،
خاطرش خُفته، شاهدش سَفَری.
جانِ جانان، کجا؟ ورای کجا.
گوشه زد با ستاره‌ی سحری.

چه خبر؟ مرگِ دل. گُلی ندمید
تا به لُطفِ هوا، به گریه‌ی ابر
از زمینْ رازِ آسمان نچشید.
تازه شد داغِ لاله‌های طَرّی.

چه خبر؟ مرگِ حق‌ْحق و هوهو.
لال شد مرغ و نغمه رفت از یاد،
تا که گُنگانِ ده‌زبانِ دورو
نازْمستی کنند و جلوه‌گری.
 
موضوع نویسنده

NIRI

سطح
7
 
خانمِ نیری.
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
کاربر رمان‌بوک
Mar
6,011
26,581
مدال‌ها
12
در روزی بزرگ، راهسپاریم، اما از فروغ
سوزنی به ما نشسته، تنها
یک سوزن!
روزی بزرگ – آرام آرام – در اصالت ما، دست می‌برد
تا شانه – رفته رفته به پس رود
که تنها از دور، از دور توانائیم
در شناختن شانه خود، که همین پرندگان هوا
بر آن فرود می‌آیند،
و در شناختنِ دست‌های خود، دست‌های بریده خود،
که همین پرندگان هوا هستند.
در روزی بزرگ، به تو می‌رسم، به شانه تو
دست می‌زنم، که به پس‌نگری و ببینی
که نمی‌خندم.
 
موضوع نویسنده

NIRI

سطح
7
 
خانمِ نیری.
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
کاربر رمان‌بوک
Mar
6,011
26,581
مدال‌ها
12
به تصویر درختی
که در حوض
زیر یخ زندانی‌ست،
چه بگویم؟
من تنها سقف مطمئنم را
پنداشته بودم خورشید است
که چتر سرگیج‌هام را
– همچنان که فرو نشستن فواره‌ها
از ارتفاع گیج پیشانی‌ام می‌کاهد –
در حریق باز می‌کند؛
اما بر خورشید هم
برف نشست.
چه بگویم به آوای دور شدن کشتی‌ها
که کالاشان جز آب نیست
– آبی که می‌خواست باران باشد –
و بادبان‌هایشان را
خدای تمام خداحافظی‌ها
با کبوتران از شانه‌ی خود رم داده –
 
موضوع نویسنده

NIRI

سطح
7
 
خانمِ نیری.
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
کاربر رمان‌بوک
Mar
6,011
26,581
مدال‌ها
12
آدم‌های بهاری.
چه می‌کنید با برگی که خزان دوست بدارد؟
چه می‌کنید با پروانه‌یی که به آب افتد؟

از سر هر انگشت
پروانه‌یی پریده ست.
پروانه‌ی کدام انگشت تشنه بود؟
پروانه‌ی کدام انگشت به آب می‌میرد؟

من بارها اندیشیده‌ام
من خزان و برف را پیاده پیموده‌ام
پیشانی بر پای بهار سوده‌ام
که معیار شما نیست.
 
موضوع نویسنده

NIRI

سطح
7
 
خانمِ نیری.
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
کاربر رمان‌بوک
Mar
6,011
26,581
مدال‌ها
12
پیش از صدای خروسان
باور کردم
که پلک‌های تو
کتاب صبح را گشود.

از آفتابی که نیآمده بود
از اشک که باید دوباره ریخت،
دهانت برای من خنده‌های گرمتر داشت.
و خروسان پیش از صدای خود دوباره به خواب شدند
از این که پذیرفتند روزها دیگر با ماست
و این پایانی که ما نیز با آن خواهیم بود.
 
موضوع نویسنده

NIRI

سطح
7
 
خانمِ نیری.
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
کاربر رمان‌بوک
Mar
6,011
26,581
مدال‌ها
12
و بهار همه‌ی فصل‌های من بودی
تو بهار همه‌ی دفترچه‌هایی که
چیزی درشان ننوشتم.
بگذار پاسخ دهم
هم‌چنان که دوستانه می‌گریم.
هرچه بلور است به فصلِ پیش بسپاریم.
بگذار تا با رنگ‌های تن‌ات
دوست بدارم‌ات:
عریان شو زیر آبشارهای خورشید
حتا انگشترت را
در صدای آن‌ها پرتاب کن
که می‌خواهند به ما
چیزی را جز این که هست
بباورانند.
 
موضوع نویسنده

NIRI

سطح
7
 
خانمِ نیری.
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
کاربر رمان‌بوک
Mar
6,011
26,581
مدال‌ها
12
گوزن‌ها چه گفته‌اند؟
سم‌هاشان را بر برف نخواهی شمرد
که از این همه خون‌های ناشناس
قلیل‌تر است
خون‌هایی که در نسیم
دست تو را نیز آغشته است.
گوزن‌ها چه گفته‌اند؟
نه.
تو هرگز نخواهی پذیرفت:
شکارچیان رفته
بیرحمانه شادی آورده‌اند
 
موضوع نویسنده

NIRI

سطح
7
 
خانمِ نیری.
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
کاربر رمان‌بوک
Mar
6,011
26,581
مدال‌ها
12
کلیدی در جوی خون افتاد
اینک دو درخت
از عمق سایه به آیین آینه می‌گروند
و کتاب آینه
از میان دو درخت
در سایه می‌چکد
و جوی خون خشکید
و کلید بخار شد
 
موضوع نویسنده

NIRI

سطح
7
 
خانمِ نیری.
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
کاربر رمان‌بوک
Mar
6,011
26,581
مدال‌ها
12
من آمده‌ام
تا به جای پنجه‌های مرده‌ی پاییز
پنجه‌های زنده‌ی تو را بپذیرم.
من آمده‌ام تازه‌تر از هر روز
تا تو را با پیشانیت بخاهم
که بلندتر از رگبار است.
می‌خواهم دوباره بیآغازم
این بهاری را که خواهی نخواهی
خون مرا در راه ها می‌دواند
 
بالا پایین