جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار مجموعه اشعار خاقانی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط ~مَهوا~ با نام مجموعه اشعار خاقانی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,243 بازدید, 91 پاسخ و 2 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع مجموعه اشعار خاقانی
نویسنده موضوع ~مَهوا~
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط mobina01

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
در جهان هیچ سی*ن*ه بی غم نیست
غم‌گساری ز کیمیا کم نیست

خستگی‌های سی*ن*ه را نونو
خاک پُر کن که برگِ مرهم نیست

دمِ سرد از دهان بر آهِ جگر
بازگردان که یار هم‌دم نیست

هیچ یک خوشه‌ی وفا امروز
در همه کشت‌زارِ آدم نیست

کشت‌های نیاز خشک بمانْد
کابرهای امید را نم نیست

به نواله هزار محرم هست
به گهِ ناله نیم محرم نیست

گر بنالی به دوستی گوید
هان خدا عافیت دهد، غم نیست

دانی آسوده کیست در عالم؟
آن‌که مقبولِ اهلِ عالم نیست

هست سالی دو روز شادیِ خلق
چون ببینی دو روزشان هم نیست

زآن‌که یک عید نیست در عالم
که در او صد هزار ماتم نیست

خیز خاقانیا ز خوانِ جهان
که جهان میزبانِ خرم نیست
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
آمد نفس صبح و سلامت نرسانید
بوی تو نیاورد و پیامت نرسانید

یا تو به دم صبح سلامی نسپردی
یا صبح‌دم از رشک سلامت نرسانید

من نامه نوشتم به کبوتر بسپردم
چه سود که بختم سوی بامت نرسانید

باد آمد و بگسست هوا را زره ابر
بوی زرهٔ غالیه فامت نرسانید

بر باد سپردم دل و جان تا به تو آرد
زین هر دو ندانم که کدامت نرسانید

عمری است که چون خاک جگر تشنهٔ عشقم
و ایام به من جرعهٔ جامت نرسانید

مرغی است دلم طرفه که بر دام تو زد عشق
خود عشق چنین مرغ به دامت نرسانید

خاقانی ازین طالع خود کام چه جوئی
کو چاشنی کام به کامت نرسانید

نایافتن کام دلت کام دل توست
پس شکر کن از عشق که کامت نرسانید
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
عیسی لب است یار و دم از من دریغ داشت
بیمار او شدم قدم از من دریغ داشت

آخر چه معنی آرم از آن آفتاب‌ روی
کو بوی خود به صبح‌ دم از من دریغ داشت

بوس وداعی از لب او چون طلب کنم
کز دور یک سلام هم از من دریغ داشت

من چون کبوتران به وفا طوق‌ دار او
او کعبهٔ من و حرم از من دریغ داشت

از جور یار پیرهن کاغذین کنم
کو کاغذ و سر قلم از من دریغ داشت

من ز آب دیده نامه نوشتم هزار فصل
او ز آب دوده یک رقم از من دریغ داشت

خود یار نارد از دل خاقانی ای عجب
گوئی چه بود کاین کرم از من دریغ داشت
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
عشقت چو درآمد ز دلم صبر بدر شد
احوال دلم باز دگر باره دگر شد

عهدی بد و دوری که مرا صبر و دلی بود
آن عهد به پای آمد و آن دور به سر شد

تا صاعقهٔ عشق تو در جان من افتاد
از واقعهٔ من همه آفاق خبر شد

تا باد، دو زلفین تو را زیر و زبر کرد
از آتش غیرت دل من زیر و زبر شد

در حسرت روزی که شود وصل تو روزی
روزم همه تاریک بر امید مگر شد

بد بود مرا حال بر آن شکر نکردم
تا لاجرم آن حال که بد بود بتر شد

هان ای دل خاقانی خرسند همی باش
بر هرچه خداوند قلم راند و قدر شد
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
تا دل غم او دارد نتوان غم جان خوردن
با انده او زشت است اندوه جهان خوردن

گر پای سگ کویش بر دیدهٔ ما آید
زین مرتبه بر دیده تشویر توان خوردن

در عشوهٔ وصل او عمری به کران آرم
گرچه ز خرد نبود زهری به گمان خوردن

آنجا که سنان باشد با کافر مژگانش
خوشتر ز شکر دانم بر سی*ن*ه سنان خوردن

در راه وفای او شد شیفته خاقانی
هر روز قفای نو از دست زمان خوردن
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
مهر تو برون آستان اندازم
خاک از ستمت بر آسمان اندازم

بشکافم سی*ن*ه و برون آرم دل
تا مهر تو در پیش سگان اندازم
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
صد باره وجود را فرو ریخته‌اند
تا همچو تو صورتی برانگیخته‌اند

سبحان الله ز فرق سر تا قدمت
در قالب آرزوی ما ریخته‌اند
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
چون قهر الهی امتحان تو کند
حصن تو نهنگ جان‌ستان تو کند

وآنجا که کرم نگاهبان تو کند
از کام نهنگ حصن جان تو کند
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
آنچه در آینه بینم نه منم
پرتو توست که سایه فکن است

نظرت نیست به من زانکه مرا
تن نماند و نظر جان به تن است

باد سردم بکشد شمع فلک
شمع جان در تنهٔ پیرهن است

هست دیگ هوست خام هنوز
خامی آن ز دم سرد من است

گل ز باغ رخت آن ک.س چیند
که چو گل زر ترش در دهن است

عالمی شیفتهٔ زلف تواند
زلف تو شیفتهٔ خویشتن است

کرده‌ام توبه ز می خوردن لیک
لب میگون تو توبه‌شکن است
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
مرا گوئی چه سر داری، سر سودای او دارم
به خاک پای او کامید خاک پای او دارم

به جان او کزو جان را به درد اوست خرسندی
که جان داروی خویش از درد جان افزای او دارم
 
بالا پایین