جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار مجموعه اشعار رضا براهنی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط VIXEN با نام مجموعه اشعار رضا براهنی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 514 بازدید, 12 پاسخ و 1 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع مجموعه اشعار رضا براهنی
نویسنده موضوع VIXEN
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط VIXEN
موضوع نویسنده

VIXEN

سطح
6
 
"دخترِ آ. بهرنگی"
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Nov
3,058
28,987
مدال‌ها
8
خاکستری که از تو بر روی سی*ن*ه من خفته است
داغ است هنوز، هنوز داغ است
از کوچه ها جنازه آهویی را
بر روی دست مردان پابرهنه دعاخوانان می برند
و بچه های مدرسه تنها کمی بلندتر از
گربه های خاکی ولگرد مبهوت مانده اند
گردوی چشم رهگذران پوکیده است
با یک فشار ساده انگشتان خواهد شکست
آنگاه بن بست کور خورشید
روشنایی دنیا را خواهد بلعید
در کوچه باغهای خزانم خون می دود
می در پیاله زهر کف آلودی ست
از ریشه خاک آلوده بود
آلوده بود، آری، از ریشه خاک
لبخند حسن نیت ساقی آخر مرا خواهد فریفت
این روشن است روزی پیاله را سر می کشم

آری گذشت تند گذشت
روز هزار ساله حیرت بار
کز اوج چار میخ به معراج می شدیم
پنجه شکفته مثل گلسرخ
یک آسمان ستاره آواز در گلو
سردرمیان هاله نورانی عطشان
حال ولی زمانه چه مسکین است!
اجسادمان چون روزنامه های مچاله
ر کوچه های پرت جهان می پوسند
روزی پیاله را سر می کشم، سر می کشم
لبخند حسن نیت ساقی آخر مرا خواهد فریفت
آه ای نسیم،آه نمی دانی
روزی توفان ز خوف رویت چشمانم می لرزید
اکنون چو برگ آخر پاییزی تب کرده ام
در دستهای سرد تو می لرزم
انصاف نیست
گر می بری، ببر خاکستری را که بر روی سی*ن*ه من خفته است
امّا بدان که آفاق را خونین خواهی کرد
وقتی از باغهای چلچله خواهی گذشت
و برگهای سبز جهان را خواهی لرزاند
داغ است، هنوز داغ است
خاکستری که از تو برروی سی*ن*ه من خفته است
 
موضوع نویسنده

VIXEN

سطح
6
 
"دخترِ آ. بهرنگی"
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Nov
3,058
28,987
مدال‌ها
8
در نهضت عظیم دو بازویش
که نهضت عظیمی از زیبایی است
در عصر برگ ریز مسلسل ها
حرفی زده است
آیا پرنده وار؟
یا غنچه وار ؟
یا آفتاب وار؟
در نهضت عظیم دو بازویش
من گریه ام گرفته که آخر
آخر چرا پرنده به دنیا نیامدم ؟
 
موضوع نویسنده

VIXEN

سطح
6
 
"دخترِ آ. بهرنگی"
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Nov
3,058
28,987
مدال‌ها
8
نام تمامی پرنده‌هایی را که در خواب دیده‌ام
برای تو در این جا نوشته‌‌ام
نام تمامی آنهایی را که دوست داشته‌ام
نام تمامی آن شعرهای خوبی را که خوانده‌ام
و دستهایی را که فشرده‌ام
نام تمامی گلها را
در یک گلدان آبی
برای تو در این‌جا نوشته‌ام
وقتی که می‌گذری از این‌جا
یک لحظه زیر پاهایت را نگاه کن
من نام پاهایت را برای تو در این‌جا نوشته‌ام
و بازوهایت را ـ وقتی که عشق را و پروانه را پل می‌شوند،
و کفترها را در خویش می‌فشرند
برای تو در این جا نوشته‌ام
یک دایره در باغ کاشته‌ام که شب آن را
خورشید پر می‌کند، و روز، ماه
و یک ستاره‌ی آزاد گشته از تمامی منظومه‌ها
می روید از خمیره‌ی آن
آن را هم برای تو در این‌جا نوشته‌ام

مرا ببخش من سالهاست دور مانده‌ام از تو
اما همیشه، هر چه در هر همه جا، در شب ، یا روز، دیده‌ام
و هر که را بوسیده ام
برای تو در این جا نوشته‌‌ام
تنها برای تو در این جا نوشته‌ام
در دوردستی و ، با دلبستگی؛
حجم پرنده‌ی درشتی، در آشیانه مانده، از خستگی؛
روح تمامی نگرانی، در چشمهای منتظر، متمرکز؛
من رازهای اقوام دربدر را
برای تو در این‌جا نوشته‌ام
افسوس رفته‌اند جوانهایی که دوش به دوشم از جاده‌های خاکی بالا می‌آمدند
من نام یک‌یک آنها را می دانم
و داغ می شوم
وقتی که نام یک‌یک آنها را می خوانم
آنها همه فرزند خوابهای جهان بودند
تعبیرهای من از خوابهایشان
ورد زبان مردم دنیاست
تعبیرها را هم برای تو در این جا نوشته‌ام
در باغها
بعضی درختهای میانسال سالهاست که می‌گریند
زیرا که آشیان چلچله‌هاشان را
توفان ربوده است
من گفته‌ام که شمعهای جوان را
دور درختها روشن کنند
نام درختهای میانسال را
نام تمام چلچه‌ها را
برای تو در این جا نوشته‌ام


و مردگان دو گونه بودند
تا من کنار می زنم این پرده را از روی مرگ
تو چشم خویش را ورزیده کن که ببینی

یک دسته از این مردگان
انگار هیچگاه نمی‌مردند
بلکه، با قبرهای فسفری از راه قبرستانها بر می‌گشتند
و شهرها را روشن می‌کردند
نور چراغهای آینده‌های زمین بودند؛
و دسته‌ی دیگر
مظلوم بودند
انگار هرگر نبوده بودند؛
از بدو زندگانی، انگار مرده بودند
یک جاروی بزرگ زیرزمینی
می روفت خاکه‌اره‌ی تن‌های آنها را
و در چاههای بی ته می‌ریخت
این رُفت و ریخت ذات طبیعت بود
من نامهای هر دو گونه مرده را
برای تو دراین جا نوشته‌ام

من دوست داشتم که صورت زیبایی را
بر روی سی*ن*ه‌ام بگذارم
و بمیرم
اما چنین نشد
و نخواهد شد
هستی خسیس‌تر از اینهاست
بنگر به مرگ و زندگی « حافظ »
«حافظ» چگونه زیستنش نسبی است
ما هیچگاه نمی فهمیم « حافظ» چگونه مرد
انگار مشت بسته‌ی مرگش را همچون فریضه‌ی مکتومی با خویش برده است
حالا
از راهها که می‌گذری
بنگر به چاههای عمیقی که من از آنها پایین خزیده‌ام
این چاهها دهان دایره‌ای دارند
از آسمان که بنگری انگار هر دهانه دفی کهنه است که انگشتهای دفزن آن را سوراخ کرده است
اما
پشت جداره ی این چاهها هم
دف می‌زنند
دفهای کُردی
اینگونه من
از این جهان به رؤیت خورشید رفته‌ام
از توی یک دف کهنه
وقتی که اطراف من دف می‌زدند
دنیا برای من معنی ندارد
من دوست داشتم که صورت زیبایی را بر روی سی*ن*ه‌ام بگذارم
و بمیرم
اما نشد

هستی خسیس تر از اینهاست
دردی که آدم حسی
احساس می‌کند
بی‌انتهاست
من این چکیده‌های اول و آخر را هم
برای تو در این جا نوشته‌ام

گرچه روحم تبلور ویرانی است
اما، ذهنم غریب ترین چیز است
هر روز گفتنِ این چیزها برای من از روز پیش دشوارتر شده است
من حافظ تمامی ایام نیستم
اما
حتی اگر بمیرم
چیزی نمی‌رود از یادم
عمری گذشته است و نخواهد آمد
عمر همه نه عمر من ِ تنها
من خاطرات عالم و آدم را
در دایره
در باغ کاشته‌ام
آن دایره
در باغ
محصول حسّ زندگانی من بود
هر میوه‌ای
که می‌افتد از شاخه‌ی درخت می‌افتد در دایره
تکرار می‌شود در دایره
تکرار و فاصله، تکرار و دایره، تکرار دایره‌ها در میان فاصله‌ها
محصول حسّ زندگانی من بود
من این نگاه دایره ای را هم
برای تو در این جا نوشته‌ام
حالا
نزدیک‌تر بیا و، کلید در باغ را
از من بگیر
من سالهاست دور مانده‌‌ام از تو
و می‌روم که بخوابم
من پرده را کنار زدم
حالا تو با خیال راحت
پروانه‌وار
در باغ گردش کن
من بالهای پروانه‌ها را هم
با رنگهای تازه
برای تو در این‌جا نوشته‌ام
 
بالا پایین