جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار مجموعه اشعار سعاد‌الصباح

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط شاهدخت با نام مجموعه اشعار سعاد‌الصباح ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 385 بازدید, 10 پاسخ و 1 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع مجموعه اشعار سعاد‌الصباح
نویسنده موضوع شاهدخت
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط شاهدخت
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
^Yalda.Sh^
ارشد بازنشسته
ناظر کیفی کتاب
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Jun
12,806
40,325
مدال‌ها
25
سعاد‌الصباح
 
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
^Yalda.Sh^
ارشد بازنشسته
ناظر کیفی کتاب
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Jun
12,806
40,325
مدال‌ها
25
و این منم

خسته از زمانه‌‌ ای که زن را

فقط مجسمه‌ای مرمرین می‌خواهد.
 
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
^Yalda.Sh^
ارشد بازنشسته
ناظر کیفی کتاب
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Jun
12,806
40,325
مدال‌ها
25
تنها تو … صاحب ِتاریخ ِمن!

نام خود را در صفحه اول بنویس،

و در صفحه سوم ،

و دهم،

و در آخرین ِآن.

تنها تو می توانی روزهای مرا سرهم کنی ،

از قرن اول تولد

تا قرن بیست و یکم پس از عشق.

تنها تو،

می توانی،

آنچه میخواهی به روزهایم بیفزایی

و آنچه را می خواهی

از آن حذف کنی.

تمام ِتاریخ ِمن،

از کف دست های تو جاری می‌شود،

و بر کف دست های تو می ریزد!
 
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
^Yalda.Sh^
ارشد بازنشسته
ناظر کیفی کتاب
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Jun
12,806
40,325
مدال‌ها
25
گفتند نوشتن را

گناهی است بزرگ

پس ننویس

و حرام است نیایش در برابر کلمات

پس نزدیک نشو

که مسموم می‌کند

دهانِ شعرها را

پس ننوش

این منم که بسیار نوشیده‌ام

و مسموم نشده‌ام از جوهر ریخته‌شده برمیز

این منم که بسیار نوشته‌ام

و افروخته‌ام آتشی بزرگ

در هر ستاره‌ای

و خدا بر من خشمی نگرفت

گفتند نوشتن

تنها برای مردان است

پس سخن نگو

و مردان تنها عاشق‌اند

پس عاشق نشو

و نوشتن

دریایی است عمیق

پس غرق نشو

این منم که عاشق شدم

این منم که شنا کردم

و روبه‌رو شدم

با دستانِ خشمگین

هر موجی و غرق نشدم

گفته اند با شعر

شکسته‌ام دیوار آگاهی را

و مردان شاعر هستند

و چه‌طور می‌شود

زن شاعری در این قوم

به دنیا می‌آید ؟

پوزخندی به بیهودگی سرریز

در این عصرِ جنگ سیاره‌ها

از کسانی که زن را

زنده به گور می‌خواهند حبس‌ به‌ حبس

از خود می‌پرسم

که چرا حلال است آواز مردان

چرا بلندتر می‌خوانند این دیوار بیهودگی را

میان ریشه‌ها و ابرها

میان درختان و باران و برای زنان نیست آوازی

و چه کسی گفته است

برای نوشتن جنسیت شرط است ؟

چه کسی گفته است

طبیعت با نوای پرندگان زیبا مخالف است

می‌گویند شکسته‌ام سنگ قبرم را

و این درست است

و من کشته‌ام

خفاش‌های زمانه‌ام را

و این درست است

و من بسته‌ام ریشه‌های دورویی را

در شعرم

و اگر زخمی بر من بزنند

زیباترین چیز

در وجود آهو

همان زخم است

و اگر مرا بر دار ببندند

خوب می‌شود

مرا در ردیف مسیح

قرار داده‌اند

می‌گویند زن شاعر

گیاه غریبی است که بیابان او را

نمی‌پذیرد که سنت آن را

پس می‌زند و زنی که

شعر می‌نویسد هیچ نیست

مگر ترانه‌خوانی است

و می‌خندم به هر آنچه

در موردم گفته شده

که رد می‌کنم افکار عصر بیهودگی را

و می‌مانم و می‌خوانم بر بلندترین قله

و می‌دانم رعد و برق ماندگار نیست

و طوفان‌ها می‌گذرد

و خفاش‌ها می‌گذرند

و می‌دانم آن‌ها رفتنی‌اند

و این منم که نمی‌روم
 
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
^Yalda.Sh^
ارشد بازنشسته
ناظر کیفی کتاب
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Jun
12,806
40,325
مدال‌ها
25
دلم می‌خواهد ساعت‌ها ، و ساعت‌ها

با تو زیر موسیقی باران راه بروم

دلم می‌خواهد

وقتی اندوه در من ساکن می‌شود

و بی‌تابی به گریه‌ام می‌اندازد

صدایت را از تلفن بشنوم
 
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
^Yalda.Sh^
ارشد بازنشسته
ناظر کیفی کتاب
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Jun
12,806
40,325
مدال‌ها
25
همه فرهنگ ها را گشتم

آنقدر که خسته شدم

آیا اسم تازه ای

اسم عجیبی

اسم هیجان انگیزی به یاد داری

اسمی که شایسته عشق جنون وارم باشد

اسمی که غیر از «محبوب من» باشد
 
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
^Yalda.Sh^
ارشد بازنشسته
ناظر کیفی کتاب
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Jun
12,806
40,325
مدال‌ها
25
از من نپرس «چه خبر؟»

جز تو چیزی مهم نیست

چون تو شیرین ترین خبرم هستی

و گنجینه های دنیا بعد از تو

ذرات غبارند

از وقتی تو را شناختم

رؤیای سپیده دم

و سیمای گل و رنگ درختان را به یاد ندارم

صدای دریا و نوای موج

و آوای باران را به یاد ندارم

ای تقدیری که در روحِ روح خانه کرده

ای و شکل زمان را ترسیم می کنی

و روزم را با تار و پود عشق می بافی

از من نپرس که «چه خبر؟»
 
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
^Yalda.Sh^
ارشد بازنشسته
ناظر کیفی کتاب
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Jun
12,806
40,325
مدال‌ها
25
اگر خود را

از قله جهان

پرت کنم

تا از افیون عشق تو رهایی یابم

باز هم مردم مرا

افتاده بر دست های تو

خواهند دید!
 
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
^Yalda.Sh^
ارشد بازنشسته
ناظر کیفی کتاب
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Jun
12,806
40,325
مدال‌ها
25
من می توانستم

مثل تمام زنان

آينه‌بازی کنم،

مي‌توانستم قهوه‌ام را در گرمای تخت خوابم

جرعه‌ جرعه بنوشم،

و وراجی هايم را از پشت تلفن پی بگيرم،

بی آنکه از روزها و ساعت‌ها

خبری داشته باشم ...

مي توانستم آرايش کنم،

سرمه بکشم،

دل‌ربايی کنم،

و زير آفتاب برنزه شوم،

و روی امواج مثل پری دريايی برقصم،

مي‌توانستم خود را

به شکل فيروزه و ياقوت درآورم

و مثل ملکه‌ها بخرامم ،

مي‌توانستم

کاری نکنم

چيزی نخوانم و ننويسم

و تنها با نورها و لباس‌ها و سفرها سرگرم باشم

می‌توانستم

شورش نکنم ،

خشمگين نشوم ،

با فاجعه ها مخالفت نکنم،

و در برابر رنج‌ها فرياد نزنم

می توانستنم اشک را ببلعم،

سرکوب شدن را ببلعم،

و مثل همه‌ ی زندانی ها با زندان کنار بيايم.

من می‌توانستم

سوالات تاريخ را نشنيده بگيرم،

و از عذاب وجدان فرار کنم،

من می توانستم

آه همه‌ ی غمگينان را

فرياد همه‌ی سرکوب‌شدگان را

و انقلاب هزاران مرده را نديده بگيرم.

اما من به همه‌ی اين قوانين زنانه خيانت کردم

و راه کلمات را برگزيدم.
 
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
^Yalda.Sh^
ارشد بازنشسته
ناظر کیفی کتاب
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Jun
12,806
40,325
مدال‌ها
25
عشق

کودتایی در کیمیای تن است

و عصیانی شجاعانه

بر یکنواختی همه چیز

و قدرت بیولوژی،

و اشتیاقِ برای تو

عادتی زیان‌بار است

که نمی‌دانم چگونه از آن رهایی یابم

و عشق تو،

یک تراژدی بزرگ است

که نمی خواهم فراموش شود...
 
بالا پایین