جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

معرفی کتاب مجموعه کتاب‌های مدرسه‌‌ی جادویی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته معرفی کتب نشر توسط Meliss با نام مجموعه کتاب‌های مدرسه‌‌ی جادویی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 274 بازدید, 0 پاسخ و 1 بار واکنش داشته است
نام دسته معرفی کتب نشر
نام موضوع مجموعه کتاب‌های مدرسه‌‌ی جادویی
نویسنده موضوع Meliss
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Meliss
موضوع نویسنده

Meliss

سطح
0
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Jan
956
3,349
مدال‌ها
2
معرفی کتاب مدرسه‌ی جاسوسی؛ جلد اول
کتاب مدرسه‌ی جاسوسی؛ جلد اول نوشته استوارت گیبز است. این کتاب را انتشارات پرتقال با ترجمه مریم رفیعی منتشر کرده است. در این کتاب می‌خوانید چطور یک دانش‌آموز ساده آموزش می‌بیند جاسوس باشد.

درباره کتاب مدرسه‌ی جاسوسی؛ جلد اول
استان بِن ریپلیه، شاگرد ممتاز و نابغه‌ی ریاضی ۱۲ ساله است. آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا از او می‌خواهد به آکادمی فوق محرمانه‌ی اَبَرجاسوس‌های آینده بپیوندد. اما در حقیقت بن یک طعمه است برای بیرون کشیدن یک جاسوس دوطرفه و خطرناک.

مجموعه‌ی هفت جلدی مدرسه‌ی جاسوسی یک مجموعه‌ی بسیار متفاوت است که همه‌ی چیزهای محرمانه را درآن پیدا می‌کنید. بنجامین که یه نابغه‌ی ریاضی ۱۲ ساله ا‌ست وارد مدرسه‌ی جاسوسی می‌شود و آن‌جا تجربه‌های عجیب و سختی را پشت سر می‌‌گذارد. این مجموعه پر از ماجراجویی و اتفاقات جذاب است.

خواندن کتاب مدرسه‌ی جاسوسی؛ جلد اول را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم
این کتاب را به تمام نوجوانان و کودکان علاقه‌مند به داستان‌های پر هیجان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب مدرسه‌ی جاسوسی؛ جلد اول
وقتی آن روزها را به یاد می‌آورم می‌فهمم این سؤال را پرسید تا حواسم را پرت کند. به هدفش رسید. «اوم... یه تیروکمون سنگی دارم.»

«تیروکمون سنگی به درد سنجاب می‌خوره. ما توی سیا سنجاب نداریم. منظورم سلاح واقعیه؛ تفنگ، چاقو، یا نانچیکو...»

«نه.»

الکساندر سرش را کمی تکان داد، انگار دلسرد شده بود. «خب، مهم نیست. از اسلحه‌خونه قرض می‌گیری. تا اون موقع فکر کنم این به دردت بخوره.»

راکت تنیس خاک‌گرفته‌ام را از ته کمد بیرون آورد و مثل شمشیر در هوا تکان داد: «شاید مشکلی پیش بیاد.»

فکرکردم شاید الکساندر خودش هم مسلح باشد. کتش، دقیقاً زیربغل چپش، برآمدگی مختصری داشت. حدس زدم تفنگ باشد. یک آن، کل ملاقات-که تا آن لحظه فقط عجیب و هیجان‌انگیز بود- کمی نگران‌کننده هم شد.

گفتم: «شاید بد نباشه قبل از اینکه تصمیم مهمی بگیرم، با پدر و مادرم مشورت کنم.»

الکساندر به سمت من برگشت: «حرفشم نزن. این آکادمی محرمانه‌ست. هیچ‌ک.س نباید بفهمه قراره بری اونجا. نه پدر و مادرت، نه دوست‌های صمیمیت. حتی الیزابت پاسترناک هم نباید بفهمه. هیچ‌ک.س! تا جایی که به اونا مربوطه، تو به آکادمی علوم دخترانه و پسرانه‌ی سنت اسمیتن می‌ری.»

«آکادمی علوم؟»
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Raaz67
بالا پایین