(عطر باران)
تاب نسیم و رقص ناب نسترن، من
عطر ِ تر ِ باران و آواز چمن ، من
رفت آن شبان همخانهی هیهات بودن
اشراق صبحْآغاز و نور شبشکن ، من
دیری چو مرغ کورِ شب بودم دریغا
گفتی که مُهر مرگ دارم بر دهن، من
گردیدهام ، گردیدهام ، بسیار بسیار
بر آتش حسرت، چو مرغ بابزن، من
در من کسی میکَند گور خود به ناخن