همگانی محفل شعــر:)

[کیـانـا.T]

.
"چیزی نیست" عبارتی‌ست که آن را می‌گوییم
وقتی که درونمان لبریز از همه چیز است.

- محمود درویش

 

[کیـانـا.T]

«تو آن شعری که من جایی نمی‌خوانم.»

- محمدعلی بهمنی

 

[کیـانـا.T]

" قصه که تمام می‌شود
آدم‌ها به کجا می‌روند؟"

- شمس لنگرودی.

 

[MAHVIN*]

محممدعلی بهمنی

اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است
دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است

اکسیر من نه این که مرا شعر تازه نیست
من از تو می نویسم و این کیمیا کم است

سرشارم از خیال ولی این کفاف نیست
درشعر من حقیقت یک ماجرا کم است

تا این غرل شبیه غزل های من شود
چیزی شبیه عطر حضور شما کم است

گاهی ترا کنار خود احساس می کنم
اما چقدر دل خوشی خواب ها کم است

خون هر آن غزل که نگفتم به پای توست
آیا هنوز آمدنت را بها کم است

 

[MAHVIN*]

محمد علی بهمنی

من با غزلی قانعم و با غزلی شاد
تا باد ز دنیای شما قسمتم این باد
ویرانه نشینم من و بیت غزلم را
هرگز نفروشم به دو صد خانه ی آباد
من حسرت پرواز ندارم به دل آری
در من قفسی هست كه می خواهدم آزاد
ای بال تخیل ببر آنجا غزلم را
كش مردم آزاده بگویند مریزاد
من شاعرم و روز و شبم فرق ندارد
آرام چه می جویی از این زاده ی اضداد ؟
می خواهم از این پس همه از عشق بگویم
یك عمر عبث داد زدم بر سر بیداد
مگذار كه دندانزده ی غم شود ای دوست
این سیب كه ناچیده به دامان تو افتاد

 

[MAHVIN*]

محمد علی بهمنی


تا تو هستی و غزل هست دلم تنها نیست
محرمی، چون تو هنوزم به چنین دنیا نیست

از تو تا ما سخن عشق همان است که رفت
که در این وصف زبان دگری گویا نیست

بعد تو قول و غزل هاست جهان را، امّا
غزل توست که در قولی از آن ما نیست

تو چه رازی که به هر شیوه تو را می‌جویم
تازه می‌یابم و بازت اثری پیدا نیست

شب که آرام‌تر از پلک تو را می‌بندم
در دلم طاقت دیدار تو تا فردا نیست

این که پیوست به هر رود که دریا باشد
از تو گر موج نگیرد به خدا دریا نیست

من نه آنم که به توصیف خطا بنشینم
این تو هستی که سزاوار تو باز این‌ها نیست

 

[کیـانـا.T]

.
یک سی*ن*ه پر از, حسرت دیدار وُ دگر هیچ..

_شفایی‌

 

[کیـانـا.T]

.
چون دوست نکوخواه است, غم نیست ز دشمن ها..

_جندقی

 

[کیـانـا.T]

.
خویش را در خویش پیدا کن, کمال این استُ‌ بس..

_خراسانی

 

[کیـانـا.T]

.
ای بی تو دل تنگم, بازیچه‌ی طوفان‌ها..

_منزوی