جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار محمدعلی بهمنی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط Tara Motlagh با نام محمدعلی بهمنی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,655 بازدید, 58 پاسخ و 6 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع محمدعلی بهمنی
نویسنده موضوع Tara Motlagh
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط mobina01

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
با این عطش، تا چشمه دیگر دیر خواهد شد
دریا اگر باشد دلت تبخیر خواهد شد

خود را به ذهن قاب‌ها، آیینه‌ها مسپار
این تو‌، دگر در خواب‌ها تصویر خواهد شد

تا پیشِ او، راهی همیشه پیشِ رو داری
آری جوانت تا رسیدن پیر خواهد شد

دیوانه شو، این کیمیا را در مدار عقل
هر چه بجویی بیشتر اکسیر خواهد شد

سرمشق‌هایت را نوشتم خط به خط، اینک
ای عشق! از من دفتری تکثیر خواهد شد؟

گفتی : "در این ره پیر باید شد" ...شدم، حالا
از آن‌همه رویا، یکی تعبیر خواهد شد؟

دیوانه‌ام می‌خواستی، آیا به دست تو
دیوانه‌ای با این جنون زنجیر خواهد شد؟

بازیگر هر صحنه‌ات، این پرده را امّا،
حس می‌کند بازیچه‌ی تقدیر خواهد شد!

می گوید : "از من سیر خواهی شد"، زبانش لال
آخر کسی از شعر « حافظ » سیر خواهد شد؟
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
نمی‌دانم چرا؟ اما تو را هرجا که می‌بینم
کسی انگار می‌خواهد ز من، تا با تو بنشینم

تن یخ کرده، آتش را که می‌بیند چه می‌خواهد؟
همانی را که می‌خواهم، تو را وقتی که می‌بینم

تو تنها می‌توانی آخرین درمان من باشی
و بی شک دیگران بیهوده می‌جویند تسکینم

تو آن شعری که من جایی نمی‌خوانم، که می‌ترسم
به جانت چشم زخم آید چو می‌گویند تحسینم

زبانم لال! اگر روزی نباشی، من چه خواهم کرد؟
چه خواهد رفت آیا بر من و دنیای رنگینم؟

نباشی تو اگر، ناباوران عشق می‌بینند
که این من، این من آرام، در مردن به جز اینم
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
دلخوشم با غزلی تازه همینم کافیست
تو مرا باز رساندی به یقینم کافیست

قانعم بیشتر از این چه بخواهم از تو؟
گاه گاهی که کنارت بنشینم کافیست

گله ای نیست من و فاصله ها همزادیم
گاهی از دور تو را خوب ببینم کافیست

آسمانی تو! در آن گستره خورشیدی کن
من همین قدر که گرم است زمینم کافیست

من همین قدر که با حال و هوایت گهگاه
برگی از باغچه ی شعر بچینم کافیست

فکر کردن به تو یعنی غزلی شور انگیز
که همین شوق ٬ مرا خوب ترینم
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
می‌نوشمت که تشنگی‌ام بیشتر شود
آب از تماس با عطشم شعله‌ور شود

آنگاه بی‌مضایقه‌تر نعره می‌کشم
تا آسمان ِ کر شده هم با خبر شود

آن‌قدرها سکوت تو را گوش می‌دهم
تا گوشم از شنیدن ِ بسیار کر شود

تو در منی و شعرم اگر «حافظانه» نیست
«عشقت نه سرسری ست که از سر به در شود»

آرامشم همیشه مرا رنج داده‌است
شور خطر کجاست که رنجم به سر شود؟

مرهم به زخم ِ بسته که راهی نمی‌برد
کاشا که عشق مختصری نیشتر شود
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
اگرچه نزد شما تشنه ی سخن بودم
کسی که حرف دلش را نگفت من بودم

دلم برای خودم تنگ میشود ، آری
همیشه بی خبر از حال خویشتن بودم

نشد جواب بگیرم سلام هایم را
هر آنچه شیفته تر از پی شدن بودم

چگونه شرح دهم عمق خستگی ها را
اشاره ای کنم : انگار کوه کن بودم

من آن زلال پرست ام در آب گندِ زمان
که فکر صافی یِ آبی چنین لجن بودم

غریب بودم و گشتم غریب تر اما:
دلم خوش است که در غربت وطن بودم
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است ،
دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است،

اکسیر من نه این که مرا شعر تازه نیست ،
من از تو می نویسم و این کیمیا کم است،

سرشارم از خیال ولی این کفاف نیست،
درشعر من حقیقت یک ماجرا کم است،

تا این غرل شبیه غزل های من شود،
چیزی شبیه عطر حضور شما کم است،
من زنده بودم اما انگار مرده بودم
از بس که روزها را با شب شمرده بودم

یک عمر دور و تنها تنها بجرم این که
او سرسپرده می خواست ‚ من دل سپرده بودم

یک عمر می شد آری در ذره ای بگنجم
از بس که خویشتن را در خود فشرده بودم

در آن هوای دلگیر وقتی غروب می شد
گویی بجای خورشید من زخم خورده بودم

وقتی غروب می شد وقتی غروب می شد
کاش آن غروب ها را از یاد برده بودم
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
پر میکشم از پنجره ی خواب تو تا تو
هر شب من و دیدار،در این پنجره با تو

از خستگی روز همین خواب پر از راز
کافیست مرا،ای همه خواسته ها تودیشب
من
و تو بسته ی این خاک نبودیممن یکسره آتش،همه ذرات هوا تو


پژواک خودم بودم و خود را نشنیدم
ای هرچه صدا،هرچه صدا،هرچه صدا-تو

آزادگی و شیفتگی مرز ندارد
حتی شده ای از خودت آزاد و رها تو

یا مرگ و یا شعبده بازان سیاست؟
دیگر نه و هرگز نه،که یا مرگ که یا تو

وقتی همه جا از غزل من سخنی هست
یعنی همه جا-تو،همه جا-تو،همه جا-تو

پاسخ بده ازاین همه مخلوق چرا من؟
تا شرح دهم،از همه ی خلق چرا تو؟
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
گاهی تورا کنار خود احساس می کنم،
اما چقدر دل خوشی خواب ها کم است،

خون هر آن غزل که نگفتم به پای توست،
آیا هنوز آمدنت را بها کم است،
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
بغضشان شیونشان ضجه ی زیر و بمشان
نه شنیدی و مباد آنکه ببینی روزی

ماتمی را که به جان داشتم از ماتمشان
زخم ها خیره تر از چشم تو را می جستند

تو نبودی که به حرفی بزنی مرهمشان
این غزلها همه جانپاره های دنیای منند

لیک با این همه از بهر تو می خواهمشان
گر ندارد زبانی که تو را شاد کنند

بی صدا باد دگر زمزمه ی مبهمشان
شکر نفرین به تو در ذهن غزل هایم بود
که دگر تاب نیاوردم و سوزاندمشان
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
پیش از آنی که به یک شعله بسوزانمشان
باز هم گوش سپردم به صدای غمشان
هر غزل گر چه خود از دردی و داغی می سوخت
دیدنی داشت ولی سوختن با همشان
گفتی از خسته ترین حنجره ها می آمد
 
بالا پایین