جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار محمدعلی بیگدلی آذر

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط ~Fateme.h~ با نام محمدعلی بیگدلی آذر ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 93 بازدید, 5 پاسخ و 1 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع محمدعلی بیگدلی آذر
نویسنده موضوع ~Fateme.h~
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ~Fateme.h~
موضوع نویسنده

~Fateme.h~

سطح
5
 
مدیر آزمایشی تالار رمان
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,427
10,324
مدال‌ها
6
محمدعلی بیگدلی آذر
 
موضوع نویسنده

~Fateme.h~

سطح
5
 
مدیر آزمایشی تالار رمان
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,427
10,324
مدال‌ها
6
(قصه‌ی مهر و وفا)

تا از لب تو قصه‌ی مهر و وفا رود
از ما بجز حديث محبت کجا رود

تا روشن است دیده‌ی صحرا ز داغ عشق
لیلی ز خاطر من مجنون چرا رود

اندر قفای قافله‌ی حسنت، ای حبیب!
آهم جدا و سیل سرشکم جدا رود

این‌سان که چشم مسـ*ـت تو سرگرم ساحری‌ست
افسانه‌ای روا نبوَد بر عصا رود

آنجا که عشق خیمه و خرگه بپا کند
حشمت فروگذارد و سلطان گدا رود

غنچه ز شوق دیدن تو جامه می‌درد
بر طرف بوستان اگر این ماجرا رود

چشم انتظار روی تو تا چشم گلشن است
آسان بوَد به سی*ن*ه که خار جفا رود

پیغام روح پرور حسن تو می‌برد
آیینه‌ی تمام نما هرکجا رود
 
موضوع نویسنده

~Fateme.h~

سطح
5
 
مدیر آزمایشی تالار رمان
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,427
10,324
مدال‌ها
6
تا نقش‌بند این دل دیوانه حسن توست
یا رب! کجا ز کعبه‌ی دل، این صفا رود

خاکستری به‌جاست ز ما، کو نسیم صبح
تا بوی دوست بر من بی‌دست و پا رود

تا با بلای عشق چه بازی کند سپهر
زین دود غم که زآتش جانسوز ما رود

(آذر) اسیر زلف گرہ‌گیر یار باش
شاید صبا بیاید و عقده گشا رود

شادروان محمدعلی بیگدلی (آذر)
 
موضوع نویسنده

~Fateme.h~

سطح
5
 
مدیر آزمایشی تالار رمان
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,427
10,324
مدال‌ها
6
(نرگس مخمور)

دانی چرا چو آهوی از خود رمیده‌ام؟
از بس که من خجالت چشمت کشیده‌‌ام

معلوم ک.س نگشت به غیر از نگاه تو
انگشت حسرتی که به دندان گزیده‌ام

دردا به غیر نرگس مخمور و مسـ*ـت تو
مستی ندید چشم خرابات دیده‌ام

حال و هوای نرگس مستانه‌ی تو داشت
میخانه‌ای اگر به نگاهی خریده‌ام

دارم امید آن که شبی را سحر کند
شمعی که من به راه وفا سر بریده‌ام

پی برده‌ام چو شمع بر احوال خویشتن
پایی اگر به دامن خاکی کشیده‌ام

روزی به یاد گلشن تو اوفتاده‌ام
خاری اگر به دیده‌ی حسرت خلیده‌ام
 
موضوع نویسنده

~Fateme.h~

سطح
5
 
مدیر آزمایشی تالار رمان
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,427
10,324
مدال‌ها
6
خواهی ز سایه روشن عمرم خبر شوی
بنشین دمی مقابل رنگ پریده‌ام

تنها نه همچو شمع بیفروختم ، دریغ!
جان کندم و ستاره‌ی صبحی ندیده‌ام

در گلشنم مدام خیال تو می‌چمد
مضمونی ار به لطف سخن آفریده‌ام

زین دست بود ناله‌ی جانسوز نای من
زین پرده بود اگر به مقامی رسیده‌ام

(آذر) ز دُرد دیده‌ی در خون نشسته است
طعمی اگر ز طبع گهرزا چشیده‌ام

شادروان محمدعلی بیگدلی (آذر)
 
موضوع نویسنده

~Fateme.h~

سطح
5
 
مدیر آزمایشی تالار رمان
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
شاعر انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
9,427
10,324
مدال‌ها
6
(کوی دلبر)

نقد جانی گر نباشد دلستانی گو مباش
گر نباشد سکه‌ای صاحبقرانی گو مباش

مرهم وصلی مگر درمان دردی اوفتد
مومیایی گر نباشد استخوانی گو مباش

عاشقان را منظر و منظور ، کوی دلبر است
گر مکانی خوش نیفتد لامکانی گو مباش

پیش بالای تو ای منظور سرو بوستان!
خاکساری گر نباشد خاکدانی گو مباش

راحت عشاق را جز سایه‌ی زلف تو نیست
این شبستان گر نباشد سایبانی گو مباش

ساز گردون تا دم از ناسازگاری می‌زند
ارغنونی گو مساز و ارغوانی گو مباش

تا قناعت در دو عالم لاف سلطانی زند
در کف درویش مفلس لقمه نانی گو مباش

تا نباشد دیده‌ی گوهرفشانی همچو شمع
آستینی گو مباش و آستانی گو مباش

تا حدیث زلف جانان در میان افتاده است
در میان قصه‌ی موی و میانی گو مباش

تا بنابد مهر و ماهی از گریبان بتی
مهر و ماهی گو متاب و آسمانی گو مباش

داغ (آذر) تا دم از صاحب‌نشانی می‌زند
در دیار عاشقان ، نام و نشانی گو مباش

شادروان محمدعلی بیگدلی (آذر)
 
بالا پایین