جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار محمد علی بهمنی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط za-wrde با نام محمد علی بهمنی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 98 بازدید, 15 پاسخ و 3 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع محمد علی بهمنی
نویسنده موضوع za-wrde
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط za-wrde
موضوع نویسنده

za-wrde

سطح
0
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
1,773
7,125
مدال‌ها
2
تو را گم می‌کنم هر روز و پیدا می‌کنم هر شب

بدیناسن خواب‌ها را با تو زیبا می‌کنم هر شب

تبی این گاه را، چون کوه سنگین می‌کند آنگاه

چه آتش‌ها که در این کوه برپا می‌کنم هر شب

تماشایی است پیچ و تاب آتش‌ها. خوشا بر من

که پیچ و تاب آتش را تماشا می‌کنم هر شب

مرا یک شب تحمل کن که تا باور کنی‌ای دوست

چگونه با جنون خود مدارا می‌کنم هر شب

چنان دستم تهی گردیده از گرمای دست تو

که این یخ کرده را از بیکسی‌ها می‌کنم هرشب

تمام سایه‌ها را می‌کشم بر روزن مهتاب

حضورم را ز چشم شهر حاشا می‌کنم هر شب

دلم فریاد می‌خواهد، ولی در انزوای خویش

چه بی آزار با دیوار نجوا می‌کنم هر شب

کجا دنبال مفهومی برای عشق می‌گردی؟

که من این واژه را تا صبح معنا می‌کنم هر شب
 
موضوع نویسنده

za-wrde

سطح
0
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
1,773
7,125
مدال‌ها
2
از خانه بیرون میزنم اما کجا امشب!

شاید تو می خواهی مرا در کوچه ها امشب!

پشت ستون سایه ها روی درخت شب

می جویم اما نیستی در هیچ جا امشب

می دانم آری نیستی اما نمی دانم

بیهوده می گردم به دنبالت چرا امشب؟

هر شب تو را بی جستجو می یافتم اما

نگذاشت بی خوابی به دست آرم تو را امشب

ها … سایه ای دیدم! شبیه ات نیست اما حیف!

ای کاش می دیدم به چشمانم خطا امشب

هر شب صدای پای تو می آمد از هر چیز

حتا ز برگی هم نمی آید صدا امشب

امشب ز پشت ابرها بیرون نیامد ماه

بشکن قرق را ماه من، بیرون بیا امشب

گشتم تمام کوچه ها را یک نفس هم نیست

شاید که بخشیدند دنیا را به ما امشب

طاقت نمی آرم تو که می دانی از دیشب

باید چه رنجی برده باشم بی تو تا امشب

ای ماجرای شعر و شب های جنون من

آخر چگونه سر کنم بی ماجرا امشب؟
 
موضوع نویسنده

za-wrde

سطح
0
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
1,773
7,125
مدال‌ها
2
دلخوشم با غزلی تازه همینم کافی ست

تو مرا باز رساندی به یقینم، کافی ست

قانعم، بیشتر از این چه بخواهم از تو؟

گاه گاهی که کنارت بنشینم، کافی ست

گله‌ای نیست، من و فاصله‌ها همزادیم

گاهی از دور تو را خوب ببینم کافی ست

آسمانی! تو در آن گستره خورشیدی کن

من همین قدر که گرم است زمینم کافی ست

من همین قدر که با حال و هوایت گهگاه

برگی از باغچه‌ی شعر بچینم کافی ست

فکر کردن به تو یعنی غزلی شور انگیز


که همین شوق مرا، خوبترینم! کافی ست
 
موضوع نویسنده

za-wrde

سطح
0
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
1,773
7,125
مدال‌ها
2
خوشا هر آنچه که تو باغ باغ می‌خواهی

زمانه وار اگر می‌پسندیم کر و لال

به سنگفرش تو این خون تازه باد حلال

مجال شکوه ندارم، ولی ملالی نیست

که دوست جان کلام مناست در همه حال

قسم به تو که دگر پاسخی نخواهم گفت

به واژه‌ها که مرا برده اند زیر سوال

تو فصل پنجم عمر منی و تقویمم

بشوق توست که تکرار می‌شود هر سال

ترا ز دفتر حافظ گرفته ام یعنی

که تا همیشه ز چشمت نمی‌نهم‌ای فال

مرا زدست تو این جان بر لب آمده نیز

نهایتی ست که آسان نمی‌دهم به زوال

خوشا هر آنچه که تو باغ باغ می‌خواهی

بگو رسیده بیفتم به دامنت، یا کال؟

اگر چه نیستم آری بلور بارفتن

مرا، ولی مشکن گاه قیمتی ست سفال

بیا عبور کن از این پل تماشایی

به بین چگونه گذر کرده ام ز هر چه محال

ببین بجز تو که پامال دره ات شده ام

کدام قله نشین را نکرده ام پامال

تو کیستی؟ که سفرکردن از هوایت را

نمی‌توانم حتی به بال‌های خیال
 
موضوع نویسنده

za-wrde

سطح
0
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
1,773
7,125
مدال‌ها
2
نه که دست از باران بشویم

نه!

هزاردستان هم که باشم

به لمسش

هزاران دست کم دارم

باران می داندم

که یا نمی بارد

یا گاه

نمی به دستم می نشاند.
 
موضوع نویسنده

za-wrde

سطح
0
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
1,773
7,125
مدال‌ها
2
ما به اندازه هم سهم ز دریا بردیم

خوش به حال من ودریا و غروب و خورشید

و چه بی ذوق جهانی که مرا با تو ندید

رشته‌ای جنس همان رشته که بر گردن توست

چه سروقت مرا هم به سر وعده کشید

به کف و ماسه که نایابترین مرجان‌ها

تپش تبزده نبض مرا می‌فهمید

آسمان روشنی اش را همه بر چشم تو داد

مثل خورشید که خود را به دل من بخشید

ما به اندازه هم سهم ز دریا بردیم

هیچکس مثل تو ومن به تفاهم نرسید

خواستی شعر بخوانم دهنم شیرین شد

ماه طعم غزلم را ز نگاه تو چشید

منکه حتی پی پژواک خودم می‌گردم


آخرین زمزمه ام را همه شهر شنید
 
بالا پایین