با شوق از دو پلهی کوچکِ چوبیِ کلبه پایین میآید و پاهای کرخت و برهنهاش را، به روی چمنهای خنک و مرطوب میآرامد. پلکهایش را در آغوش یکدیگر میکشد و با لذت، نفسش را برون میدهد و بهر در آغوش گرفتن نسیمِ صبح دستهایش را باز میکند. نوایِ نغمهی پرندگانِ به روی درختانِ سر به فلک کشیده، با صدای قدمهایی که از پشت سرش میآید در هم آمیخته میشوند. پیچیدنِ عطر خنکِ شخص مجهول در مشامش، لبهای رنگینش را به لبخندی زیبا میگشاید و به رقص در آوردن دامنِ پیراهنِ بلند سفیدش توسط باد، احساسِ مطبوع درونش را میافزاید. گرمای دستانِ مرد به روی کمرش خبر از حضورِ دلنشینش میداد و هرم نفسهایی که به روی گردنِ باریکش مینشست، سندی بر راستی این لحظه بود. در پیِ نظارهی دریای چشمهای مرد باز میگردد اما، با صدایی مهیبی که در گوشهایش طنینانداز میشود؛ سراسیمه و نفسزنان از رویا بر میخیزد. انگار درِ بستهی اتاقش توانِ نجات دادن او را از صدای مشاجرههای تکراری والدینش نداشت که، نعرههای پدرش را واضحاً میشنید:
- زنیکه دروغگو، میوه فروش محله چرا باید بهت اینهمه تخفیف بده؟! مگه از دوکیلو پیاز و سیب زمینی چقدر براش در میاد؟!
هقهقهای بینوایانهی مادرش، ابروان کمپشتِ قهوهایش را در هم میبرد و لحن ملتمسانهاش بر خشمِ خفتهی دلش لگد میکوبد:
- محسن توروخدا داد نزن بچه خوابه! به خدا سری قبل براش نذری بردم از سر احترام اون نذری انقدر تخفیف داد، اصلاً الان همه خریدهارو برمیگردونم فقط آروم باش!
همانطور که انتظار داشت؛ میزان صدای پدرِ نامتعادلِ بیمنطقش رفتهرفته بیشتر میشد نه آنکه کمتر شود:
- تو بیخود کردی با هفت جد و آبادِ زنده و مردهات که برای اون مرتیکه لااوبالی نذری بردی! زهرمار بخوره؛ قلم پات رو میشکنم یه بار دیگه پات رو از خونه بذاری بیرون!
ضجههای اوج گرفتهی مادرش نتوانست گوشهایش را، از غرولندِ زیرلبی پدرش رهایی دهد:
- زنکِ هرجایی احدی نیست باهاش تیک و تاک نزنه، هر روز یه تخفیف، هر روز یه سوغاتی، هر روز یه کوفت و یه مرگ... بچه خر میکنه!
مرد، به محض اتمامِ غرغرهایش فریاد میزند:
- حق نداری پات رو از درِ این خراب شده بذاری بیرون، نه خودت نه اون دخترت که شبیه خودت کردیش. میتمرگین تو خونه!
گر گفته و خشمگین پتوی آبی رنگ را به کنار پرت میکند و بلاتکلیف چرخی در اتاق کوچکش میزند. عاقب در جدال برون رفتن و نرفتن، برون رفتن پیروز میشود و دست به سوی دستگیرهی در میبرد. پیش از آنکه آن را پایین بکشد؛ در با شدت باز میشود.