دلنوشته {مذلت} اثر •الهام احمدی کاربر انجمن رمان بوک •

[Trodi]

لحظه‌ای از سکوت،
صدای فریاد وجدان،
در قلب ظلم،
خورشیدی غروب‌نکردنی است.

***
قدرت، مانند سایه‌ای خسته،
نه می‌میرد،
نه آرام می‌گیرد و انسان را به خود می‌کشاند.

 

[Trodi]

فرد، در میان این تاریکی،
سؤال می‌کند؛
در کدام مسیر رویای آزادی تازه می‌روید؟

***
زنجیرها را می‌توان دید،
اما باز کردنشان،
نیازمند نیرویی‌ست فراتر از بم‌ها.

 

[Trodi]

در پسِ هر دروغ،
دری است به سوی هراسی نو،
که دل را به بازی می‌گیرد.

***
هر ک.س در این ساحت،
چه بنده چه فرمانروا،
درگیرِ این بازی پیچیده است.

 

[Trodi]

قدرت، همچون شعله‌ای بی‌رحم،
که می‌تواند،
هم گرم کند و هم بسوزاند.

***
دل‌های زنجیرزده،
در آرزوی آزادی،
در خلوت خود سوگوارند.

 

[Trodi]

صدای وجدان،
نوری خسته از درون،
که گاه خاموش می‌شود،
اما هیچ‌گاه نابود نمی‌گردد.

***
در دنیای مارپیچ،
هر قدم دروغ،
یک گام دورتر از حقیقت است

 

[Trodi]

آسمان تاریکِ قدرت،
ستاره‌های حقیقت را،
از چشم می‌پوشاند.

***
پرواز خیال،
در میان ابرهای فریب،
متحیر و سرگردان است.

 

[Trodi]

انسان،
در این جنگل تاریک،
دنبال نوری است برای پیمودن راه.
***
زنجیرها را باور نکن،
این‌ها فقط سایه‌ای‌ است،
که باید شکستش داد.

 

[Trodi]

افسانه‌ی قدرت،
هرگز نمی‌تواند
جز با مهربانی،
مفهوم یابد.

***
سایه‌های تاریک قدرت
در سایه‌های تاریک قدرت، دل‌ها گم می‌شوند،
چشم‌ها نمی‌بینند و صدای وجدان خاموش می‌شود.

 

[Trodi]

نبرد وجدان در عرصه‌ی قدرت
وجدان آواره در عرصه‌ی قدرت،
در میان فریادهای بی‌صدا محصور است.

***
رازهای پنهان در مارپیچ قدرت
مارپیچ قدرت،
رازهای پنهان را به آرامی درخود نگه‌می‌دارد.

 

[Trodi]

زنجیرهای نامرئی و دل‌های آزاد
زنجیرهای نامرئی دل‌ها را زندانی کرده اما روح‌ها پر می‌کشند.

***
قدرت و چشم‌های گم‌شده
چشم‌هایی که قدرت را جستجو کردند،
اما در افق گم شدند.