مجموعه اشعار مرتضی درویشی

[DELARAM]

گلچین اشعار
« مرتضی درویشی »

 

[DELARAM]

درد من را بگذارید به شیدایی خویش
ساغرم را بگذارید به اغوایی خویش

چه هراسی ست مرا درد دمادم بدهند؟
خو گرفته به غمم صرف شکیبایی خویش

عشق فرموده که رسوای جهانی بشوم
حال من را بسپارید به رسوایی خویش

 

[DELARAM]

همچو فواره که در اوج بیفتد ز غرور
در سقوطم ز نفس های تماشایی خویش

من همان خشت فرو ریخته از زلزله ام
که دگر نیست در اندیشه ی برپایی خویش

بعد مرگم بنویسید که عهدش نشکست
تا ابد ماند وفادار به تنهایی خویش

 

[DELARAM]

اصولِ فاصله ها را بیا بهم بزنیم

که سرنوشت جدیدی مگر رقم بزنیم

به انتقامِ جدایی ، علیه فاصله ها

بیا به یادِ گذشته کمی قدم بزنیم

 

[DELARAM]

کسی به جز خودِ ما موجبِ جدایی نیست

چگونه پس به کسی انگِ متهم بزنیم

ستم به ما چه کسی کرده جز جدایی ها

بیا رفیقِ قدیمی سری به هم بزنیم

 

[DELARAM]

نه فقط من که کسی بی تو به جایی نرسید
مثلِ یک شعله ی بی جان به هوایی نرسید
نقلِ من نیست که مردم همه باور دارند
هیچ ک.س بعدِ تو اینجا به خدایی نرسید
داشتم از غمِ فقدان تو دق می کردم
روحِ سردم به تقاضایِ رهایی نرسید

 

[DELARAM]

چه کسی گفته که حاصل به عمل مربوط ست
با وفا بودم و از عشق وفایی نرسید
چند سالی ست که در فکرِ همین مسئله ام
پاسخی باز به منظورِ جدایی نرسید
هرکه جویا شده احوالِ مرا می گویم
شاعری بود که پس ، از تو به جایی نرسید.

 

[DELARAM]

نوشته ام غزل از داستانِ بعد از تو
به این بهانه فقط ، امتحانِ بعد از تو

بغل گرفته کسی قابِ عکسِ سردت را
برایِ دردِ دل و گفتمانِ بعد از تو

 

[DELARAM]

چگونه ساده گذشتی هنوز در عجبم ؟!
تو از همان که ندارد توانِ بعد از تو

خدا کُند که نیاید به روزِ دشمن هم
کشیده آنچه دلم در زمانِ بعد از تو

 

[DELARAM]

بگو قفس نگشایند بی تو خواهم مُرد
در این هوایِ قفس در بیانِ بعد از تو

سرت سلامت و عمرت دراز حضرتِ یار
به خونِ نشسته اگر… آسمانِ بعد از تو