موضوع نویسنده
- Jan
- 493
- 964
- مدالها
- 2
دوباره صدای پر تعجب سامیار بلند شد که متوجه شدم، برای بار دوم سوتی دادم.
- ترانه جان؟ چرا یکدفعه میری تو اغما عزیزم؟ اتفاقی افتاده؟
مکثی کردم و سعی کردم، ناراحتی توی صدام رو مخفی کنم. البته موفق نشدم.
- نه نه... چیزی نشده، آدرس رو بده بیام پیشت، گفتی کارم داشتی.
سامیار هم فهمید که حالم خوب نیست، سر همون با ناراحتی گفت:
- من میدونم تو یک چیزیت هست، اصلاً نمیخواد تو بیای پیشم، برو خونه استراحت کن.
بدون اینکه بذارم چیزی بگه، تند و تند گفتم:
- نه، نه... بگو بیام پیشت. نه و نکمه نداریم. حرفیم نداریم. حرف، حرفِ ترانه خانم هست، وسلام، نامه تمام.
قهقهی سامیار بلند شد، کمی که گذشت با مهربونی گفت:
- باشه عزیزم، آدرس رو برات تو روبیکا ارسال میکنم.
- ترانه جان؟ چرا یکدفعه میری تو اغما عزیزم؟ اتفاقی افتاده؟
مکثی کردم و سعی کردم، ناراحتی توی صدام رو مخفی کنم. البته موفق نشدم.
- نه نه... چیزی نشده، آدرس رو بده بیام پیشت، گفتی کارم داشتی.
سامیار هم فهمید که حالم خوب نیست، سر همون با ناراحتی گفت:
- من میدونم تو یک چیزیت هست، اصلاً نمیخواد تو بیای پیشم، برو خونه استراحت کن.
بدون اینکه بذارم چیزی بگه، تند و تند گفتم:
- نه، نه... بگو بیام پیشت. نه و نکمه نداریم. حرفیم نداریم. حرف، حرفِ ترانه خانم هست، وسلام، نامه تمام.
قهقهی سامیار بلند شد، کمی که گذشت با مهربونی گفت:
- باشه عزیزم، آدرس رو برات تو روبیکا ارسال میکنم.
آخرین ویرایش توسط مدیر: