همگانی مسائل رو مخ در رمان ها

[- گیتی -]

سلام علیکم عزیزان چطورین 😌
تو هر زمانی که این نوشته رو میخونین اون زمانتون بخیر باشه🌈
سوال دارم اونم چه سوالی
وقتی یه رمان رو میخونین چه چیزی باعث خستگی و دلزدگیتون از رمان میشه؟
و یا چه مسائلی حرصتون رو درمیاره؟
ممنون میشم جواب بدین تا تو نوشتن رمانم حداکثر رضایت شما رو داشته باشم🥰​

 

[mobi.haf]

سلام علیکم عزیزان چطورین 😌
تو هر زمانی که این نوشته رو میخونین اون زمانتون بخیر باشه🌈
سوال دارم اونم چه سوالی
وقتی یه رمان رو میخونین چه چیزی باعث خستگی و دلزدگیتون از رمان میشه؟
و یا چه مسائلی حرصتون رو درمیاره؟
ممنون میشم جواب بدین تا تو نوشتن رمانم حداکثر رضایت شما رو داشته باشم🥰​

سفرشمال
اینکه داخل مهمونی ها یکی پیشنهادرقص میده اوتیک عاشقشه میمره وسط میگه قلشو ب من داده

 

[فاطمه گلی]

سفر شمال
چشای آبی
استاد دانشگاه
پسره پولدار دختره فقیر
دختره پولدار پسره فقیر
....

 

[زیبا سنم]

اینکه همیشه خدا دختره شرو شیطونو فضولی بیشتر م مواقع هم یه دوست داره که مثل خودشه و وقی دختره ازدواج میکنه دوستشم با دوست یا داداشه پسره ازدواج میکنه. اینکه وقتی هیکل پسره رو میبینه از خود بی خود میشه . قبل از اینکه عاشق بشه خیلی محکمه ولی وقتی عاشق میشه خیلی شکننده میشه. بعضی مواقع هم نویسنده اون قدر رمان طول میده اگه خودم به شخصه حوصه ادامه داستانو ندارم حتی اگه بهترین رمانی که خونده باشم باشه.
بیشتره مواقع یه دلیله منتقی نمی زارن واسه اتفاقی که می خواد بیفته که دلیله منتقی نباشه رمانه اصلا ارزش خوندن نداره

 

[زیبا سنم]

چشای رنگی دختره و کلا همه چیش عالی و خدا دای باشه هم رو مخه

 

[Awen]

شخصیت پردازی افتضاح و کلیشه‌ای
فضاسازی که اصلا داخل بیشتر رمان ها درست در مون نیست
سبک های نگارش تکراری
و داستانی که بعد از 10 پارت تا اخرش رو می تونم بگم 😡
شمال رفتن یا سفر رفتن یا رقصیدن ، دخترای پاک ..... کللیشه ی ی ی ی ی ی 😠

 

[شاهین وثوقی]

اینکه اخر سر به همدیگه میگن از اول عاشقت شدم اخه اون اولش دقیقا کی بود هوووف شتتت

 

[barana]

سلام علیکم عزیزان چطورین 😌
تو هر زمانی که این نوشته رو میخونین اون زمانتون بخیر باشه🌈
سوال دارم اونم چه سوالی
وقتی یه رمان رو میخونین چه چیزی باعث خستگی و دلزدگیتون از رمان میشه؟
و یا چه مسائلی حرصتون رو درمیاره؟
ممنون میشم جواب بدین تا تو نوشتن رمانم حداکثر رضایت شما رو داشته باشم🥰​

ی رمان میخوندم از قلم نویسنده و موضوعش خوشم میومد و هیجان داشت اواسط رمان که رسید مشخص شد پسره که با دختره ازدواج کرده بودن ی جورایی دختررو بازی داده چون فکر میکرده دختره جاسوسه بعد در ادامه مشخص شد دختره از طرف ی شخصی به پسره نزدیک شده در صورتی که تا اون جای رمان ازینکه دختره ازون شخص خط میگرفته و در ابتدا کاملا بخاطر نقشه سمت پسره اومده چیزی گفته نشده بود و از ابتدای داستان دختره در تنهایی هاش هم از عشق به اون پسر حرف میزد جوری که ادم حس کنه واقعا عاشقش بود :/ این سبک رمان نویسی وقتی حقیقت فاش میشه من به شخصه از رمان بدم اومد ی همچین حسی بهم دست داد که انگار نویسنده تمام تلاشش کرده ی جورایی خواننده رو فریب بده :/ چون رمان همش از زبون اول شخص دختر داستان بود و حتی حس های درونی و چیزایی که تو فکرش بود هم مخاطب میخوند اما از نقشه اول داستان چیزی گفته نشد

 

[MARAL_F]

پسری که هفت پشت غریبست یهو آشنا در میاد")
میبینی شد پسر خالت یا پسر عموت یا پسر دوست صمیمی بابات

 

[ئه وین؛]

استاد دانشگاه عاشق دختره می‌شه یعنی اگه عاشق شخصیت اصلی نشه رمان که رمان نمی‌شه!