- Aug
- 392
- 506
- مدالها
- 2
دلا در عاشقی ثابت قدم باشدوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
که در این ره نباشد کار بی اجر
با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشتهباشید.
اکنون ثبتنام کنید!دلا در عاشقی ثابت قدم باشدوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
روزها در حسرت فردا به سر شد ای دریغ دیگر از عمرم همین امروز و فردا مانده استدلا در عاشقی ثابت قدم باش
که در این ره نباشد کار بی اجر
تو را من چشم در راهم شباهنگامروزها در حسرت فردا به سر شد ای دریغ دیگر از عمرم همین امروز و فردا مانده است
یک ذره وفا را به دو عالم نفروشیمتو را من چشم در راهم شباهنگام
که میگیرند در شاخ تلاجن سایهها رنگ سیاهی
یاد باد آنکه ز ما وقت سفر یاد نکرددانی که چرا سرّ نهان با تو نگویم؟
طوطی صفتی طاقت اسرار نداری
دین و دل بردند و قصد جان کنندیاد باد آنکه ز ما وقت سفر یاد نکرد
به وداعی دل غمدیدهی ما شاد نکرد
ثانیه ها در پی هم میرونددین و دل بردند و قصد جان کنند
الغیاث از جور خوبان الغیاث
دور گردن گر دو روزی بر مراد ما نرفتثانیه ها در پی هم میروند
نیست کسی در پی آنها رود
روز وصل دوستداران یاد باددور گردن گر دو روزی بر مراد ما نرفت
عاقبت یکسان نباشد حال دوران غم مخور
ما که پول نداشتیم دماغمان را عمل کنیم و گونه بکاریم، ما که خط لب نداشتیم و مژه مصنوعی نداشتیم، ما که موی بلوند و قد بلند نداشتیم، ما که چشمهایمان رنگی نبود؛ رفتیم و کتاب خواندیم! و با هر کتابی که خواندیم، دیدیم که زیباتر شدیم، آنقدر که هربار که رفتیم در آینه نگاه کردیم، گفتیم: خوب شد خدا ما را آفرید وگرنه جهان چیزی از زیبایی کم داشت. میدانی آن جراح که هرروز ما را زیباتر میکند، اسمش چیست؟ اسمش "کتاب" است! چاقویش درد ندارد، امّا همهاش درمان است. هزینهاش هرقدر هم که باشد به این زیبایی میارزد. من نشانی مطب این پزشک را به همه ی شما می دهم: رمان بوک! بی وقت قبلی داخل شوید! این طبیب مشفق، اینجا نشسته است، منتظر شماست!
*ثبت نام*
سلام مهمان عزیز
برای حمایت از نویسندگان محبوب خود و یا نشر آثارتان به خانواده رمان بوک بپیوندید:
کلیک برای: عضویت در انجمن رمان بوک