مشاعره مشاعره با حرف "ب"

[mobina01]

بیا بیا که زمانی ز می خراب شویم
مگر رسیم به گنجی درین خراب آباد

حافظ

 

[Tara Motlagh]

به خون می‌غلتم از اندیشه‌ی نازِ سیه‌مستی
که چشم‌ِ شوخ او در جامِ مِی حل‌ کرد افیون را

 

[ill_mah]

بعدِ تو لطفِ زمان، فرقی برای من نداشت
وقتِ سرسبزی‌ست اما برگ می‌ریزم هنوز!

 

[worning.f]

به قیاس درنگنجی و به وصف درنیایی

متحیرم در اوصاف جمال و روی و زیبت

 

[pen lady]

بتی دارم که گِرد گل ز سنبل سایه‌بان دارد
بهار عارضش خطی به خون ارغوان دارد

 

[ill_mah]

بودیمو کسی قدر ندانست که هستیم
باشد که نباشیم،
که
بدانند نَماندن بلدیم ..

 

[Tara Motlagh]

بارها
مرورَت می کنم
همان جاکه
هرکسی
یک نفر را پنهان کرده،
همان جا که،
پنهان ترین جای دنیاست،
انتهای قلبم،
یکی در من
نفس می کِشد

 

[ill_mah]

بگو به عقربه ها موقع دویدن نیست
که شب همیشه برای به سر رسیدن نیست

به خواب گفته ام امشب که از سرم بپرد
شبی که پیش منی، وقت خواب دیدن نیست

من از نگاه تو ناگفته حرف می خوانم
میان ما دو نفر گفتن و شنیدن نیست

نگاه کن به غزالان اهلی چشمم
دو مسـ*ـت رام که در فکرشان رمیدن نیست

بگیر از لب داغم دو بیت بوسه ناب
همیشه شعر سرودن که واژه چیدن نیست

برای من قفس از بازوان خویش بساز
که از چنین قفسی میل پر کشیدن نیست

تو آسمان منی؛ جز پناه آغوشت
برای بال و پرم وسعت پریدن نیست

 

[pen lady]

به صحرا بنگرم صحرا تو بینم

بــه دریا بنگرم دریا تو بینم

 

[pen lady]

با رشته‌ي زلف توام امشب سر راز است افسوس که شب کوته و اين رشته دراز است