- Apr
- 147
- 685
- مدالها
- 2
بالابلند عشوهگر نقشباز منببین همیشه خراشی است
روی صورتِ احساس
همیشه چیزی انگار هوشیاری خواب
به نرمی قدم مرگ میرسد از پشت
و روی شانه ما دست میگذارد
و ما حرارت انگشتهای روشن او را
بسان سم گوارایی
کنار حادثه سر میکشیم!...
کوتاه کرد قصه زهد دراز من
دیدی دلا که آخر پیری و زهد و علم
با من چه کرد دیدهٔ معشوقهباز من