جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

مشاعره مشاعره با حرف " د"

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته مشاعره توسط mobina01 با نام مشاعره با حرف \" د\" ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 21,944 بازدید, 687 پاسخ و 10 بار واکنش داشته است
نام دسته مشاعره
نام موضوع مشاعره با حرف \" د\"
نویسنده موضوع mobina01
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط کیـانـا.T

ill_mah

سطح
1
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Jul
1,014
8,157
مدال‌ها
3
دوری از ما مکن ای چشم بد از روی تو دور
زانک جانی تو و از جان نتوان بود صبور

بی ترنج تو بود میوه جنّت همه نار
لیک با طلعت تو نار جهنّم همه نور

بنده یاقوت ترا از بن دندان لؤلؤ
در خط از سنبل مشگین سیاهت کافور

چشمت از دیده ی ما خون جگر می طلبد
روشنست این که بجز باده نخواهد مخمور

سلسبیلست می از دست تو در صحن چمن
خاصه اکنون که جهان باغ بهشتست و تو حور

خیز تا رخت تصوّف بخرابات کشیم
گر ز تسبیح ملولیم و ز سجادّه نفور

از پی پرتو انوار تجلّی جمال
همچو موسی ارنی گوی رخ آریم به‌طور

هر که نوشید می بیخودی از جام الست
مسـ*ـت و مدهوش سر از خاک برآرد به‌نشور*

چون مغان از تو بصد پایه فرا پیشترند
تو بدین زهد چهل ساله چه باشی مغرور

ساقیا باده بگردان که بغایت خوبست
ما بدینگونه زمی مسـ*ـت و می از ما مستور

حور با شاهد ما لاف لطافت می زد
لیکن از منظر او معترف آمد بقصور

بینم آیا که طبیبم بسر آید روزی
من بر چشم خوشش مرده و چشمش رنجور

برو از منطق خواجو بشنو قصّه عشق
زانک خوشتر بود از لهجه داود زبور

خواجوی_کرمانی همشهریمه ها🤭
*نشور: زمان زنده شدن، روز رستاخیز
 

نیما نصر

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
May
657
5,016
مدال‌ها
2
دوری از ما مکن ای چشم بد از روی تو دور
زانک جانی تو و از جان نتوان بود صبور

بی ترنج تو بود میوه جنّت همه نار
لیک با طلعت تو نار جهنّم همه نور

بنده یاقوت ترا از بن دندان لؤلؤ
در خط از سنبل مشگین سیاهت کافور

چشمت از دیده ی ما خون جگر می طلبد
روشنست این که بجز باده نخواهد مخمور

سلسبیلست می از دست تو در صحن چمن
خاصه اکنون که جهان باغ بهشتست و تو حور

خیز تا رخت تصوّف بخرابات کشیم
گر ز تسبیح ملولیم و ز سجادّه نفور

از پی پرتو انوار تجلّی جمال
همچو موسی ارنی گوی رخ آریم به‌طور

هر که نوشید می بیخودی از جام الست
گیج و مدهوش سر از خاک برآرد به‌نشور*

چون مغان از تو بصد پایه فرا پیشترند
تو بدین زهد چهل ساله چه باشی مغرور

ساقیا باده بگردان که بغایت خوبست
ما بدینگونه زمی گیج و می از ما مستور

حور با شاهد ما لاف لطافت می زد
لیکن از منظر او معترف آمد بقصور

بینم آیا که طبیبم بسر آید روزی
من بر چشم خوشش مرده و چشمش رنجور

برو از منطق خواجو بشنو قصّه عشق
زانک خوشتر بود از لهجه داود زبور

خواجوی_کرمانی همشهریمه ها🤭
*نشور: زمان زنده شدن، روز رستاخیز
حرف نداره واقعا👌
شاعر مورد علاقمه🤩
 

نیما نصر

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
May
657
5,016
مدال‌ها
2
دیشب در آمد آن بت مه روی شب نقاب
بر مه کشید چنبر و در شب فکند تاب

رخسارش آتش و دل بیچارگان سپند
لعل لبش می و جگر خستگان کباب

بر مشتری کشیده زمشک سیه کمان
بر آفتاب بسته ز ریحان تر طناب

در بر قبای شامی پیروزه گون چو ماه
بر سر کلاه شمعی زرکش چو آفتاب

آتش گرفته آب رخ وی زتاب می
آبش نهان در آتش و آتش عیان ز آب

هم شمع برفروخته از چهره هم چراغ
هم نقل ریخته ز لب لعل و هم شراب

بنهاده دام بر مه تابان ز عود خام
وافکنده دانه بر گل سوری ز مشک ناب

میزد کلاله بر گل و هر لحظه می شکست
بر من بعشوه گوشه ی بادام نیم خواب

از راه طنز گفت که خواجو چرا برفت
گفتم ز غصّه گفت ذهاباً بلا ایاب
 

نیما نصر

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
May
657
5,016
مدال‌ها
2
دولت جان پرورست صحبت آمیزگار
خلوت بی مدعی سفره بی انتظار

آخر عهد شبست اول صبح ای ندیم
صبح دوم بایدت سر ز گریبان برآر

دور نباشد که خلق روز تصور کنند
گر بنمایی به شب طلعت خورشیدوار
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
529
1,366
مدال‌ها
4
بالا پایین