مشاعره مشاعره با حرف " ر "

[amir mohamad]

رنگ رؤیا زده ام بر افق دیده و دل
تا تماشا کنم آن شاهد رؤیائی را

از نسیم سحر آموختم و شعله شمع
رسم شوریدگی و شیوه شیدائی را

 

[پایان]

روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست

منت خاک درت بر بصری نیست که نیست

 

[Tara Motlagh]

رفت عَقل و رفت صبر و رفت یار
این چه عشق است این چه دَرد است این چه کار

 

[ارشک]

روی خاک، تاریک؛
روی خاک، روشن؛
روی خاک، طوفان؛
روی خاک، آرام؛
روشن و آرامِ روی خاک، خواهم؛
چه حیف همیشه ندارم؛
چه کنم؟

 

[پایان]

رفتم به سوی مصر و خریدم شکری را

خود فاش بگو یوسف زرین کمری را

در شهر که دیدست چنین شهره بتی را

در بر که کشیدست سهیل و قمری را

بنشاند به ملکت ملکی بنده بد را

بخرید به گوهر کرمش بی‌گهری را

خضر خضرانست و ازو هیچ عجب نیست

کز چشمه جان تازه کند او جگری را

 

[Tara Motlagh]

روزگاری می‌گذار امروز از آن نوعی که هست
کانچه مردم بر خود آسان کرد آسان بگذرد

تا در این دوری ز داروی و ز درمان چاره چیست
صبر کن چندان که این دوران دونان بگذرد

 

[پایان]

روزها فکر من این است و همه ی شب سخنم

که چرا غافل از احوال دل خویشتنم

 

[Tara Motlagh]

رشته ی پیوند یاران را بریدن سهل نیست

چهره ی برگ خزان زرد از جدایی می شود

 

[پایان]

راز دل خسته را نگهدار ، ای قدس !

این ساز شکسته را نگهدار ، ای قدس !

پیروزی دل نواز تو نزدیک است

این شور خجسته را نگهدار ، ای قدس !

 

[Tara Motlagh]

رسمِ وفا ز یار طلب می‌کنیم و نیست
وز بی‌وفا کنار طلب می‌کنیم و نیست

جامی که بعد از او ندهد دردسر خمار
در دور روزگار طلب می‌کنیم و نیست