مشاعره مشاعره با حرف "ل"

[Tara Motlagh]

لبریز یار گشتم و ترسم که مدعی
بر من کند نگاه و تماشای او کند

 

[پایان]

لای لای، ای پسر کوچک من
دیده بربند، که شب آمده است
دیده بربند، که این دیو سیاه
خون به کف، خنده به لب آمده است

 

[Tara Motlagh]

لطفی است که می‌کند غمت با دل من
ورنه دل تنگ من چه جای غم تست

 

[پایان]

لاحول ولا دور کند آن غم را

گر دیو رسد جان بنی آدم را

آن کز دم لاحول ولا غمگین شد

لا حول ولا فزون کند آن دم را

 

[mobina01]

لطف خدا بیشتر از جرم ماست
نکته ی سر بسته چه دانی خموش

 

[mobina01]

لطف الهی بکند کار خویش
مژده ی رحمت برساند سروش

 

[پایان]

لبخند_تو چیزی شبیه ِ عطر نان است

قدری بخند ای خنده‌هایت جانِ عاشق

 

[amir mohamad]

لعل جان‌بخشت، که یاد از آب حیوان می‌دهد
زنده را جان می‌ستاند، مرده را جان می‌دهد

دور بادا چشم بد، کامروز در میدان حسن
شهسوار من سمند ناز جولان می‌دهد

 

[پایان]

لبخندِ بی پایان بزن، بر مشکلاتِ زندگی
لبخندِ تو دائم بوَد، آبِ حیاتِ زندگی

 

[Tara Motlagh]

لاف عشق و گله از یار زهی لاف دروغ
عشقبازان چنین مستحق هجرانند