مشاعره مشاعره با حرف " م "

[Tara Motlagh]

ما به روى دوستان از بوستان آسوده‌ايم
گر بهار آيد، وگر باد خزان آسوده‌ايم

 

[amir mohamad]

مرا در دل غم جانانه‌ای هست
درون کعبه‌ام بتخانه‌ای هست
ز لب مهر خموشی بر ندارم
که در زنجیر من دیوانه‌ای هست

 

[پایان]

معشوقه من قبله نما قبله نظر گشت

تا گشت نظر با رخ چون آینه برگشت

 

[سبحان خان]

من یار می فروشم ساقی بده تو جامی
تا جرعه ای بریزم آن باده و شرابی

 

[پایان]

مرا که دل زغم معصیت ورق و رقست
امید نور تجلی زحق طبق طبق است

غمم ازو بود و شادمانی دل او
زی من دوست همه درد من بیک نسق است

 

[leylii]

مرا رازیست اندر دل به خون دیده پرورده
ولیکن با که گویم راز چون محرم نمی‌بینم

قناعت می‌کنم با درد چون درمان نمی‌یابم
تحمل می‌کنم با زخم چون مرهم نمی‌بینم

 

[پایان]

مرا زجام خیالش شراب در پیش است

بهر کجا نگرم آفتاب در پیش است

 

[amir mohamad]

می نویسم سخن از آتش دل بر کاغذ
جای آنست اگر شعله زند در کاغذ

چون قلم سوختی از آتش دل نامه من
اگر از آب دو چشمم نشدی تر کاغذ

 

[پایان]

مرا با برکه ام بگذار دریا ارمغان تو

بگو جوی حقیری آرزوی رود با خود داشت

 

[سبحان خان]

مهری کند همان دل از سوی آسمانش
دریا توان ندارد بی تابی و کمالی

صبری شود گریبان در نقطه ای بماند
من حاضرم در این عشق هر روز را گدایی