- Apr
- 147
- 685
- مدالها
- 2
ما را ز خیال تو چه پروای شراب است؟می خواهمت دیوانه ! می فهمی
باید در آغوشت رها باشم ...
می خواهمت دیوانه ! کاری کن
سهمِ توأم من هرکجا باشم ...
خم گو سر خود گیر، که خمخانه خراب است
با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشتهباشید.
اکنون ثبتنام کنید!ما را ز خیال تو چه پروای شراب است؟می خواهمت دیوانه ! می فهمی
باید در آغوشت رها باشم ...
می خواهمت دیوانه ! کاری کن
سهمِ توأم من هرکجا باشم ...
میبندم این دو چشم پر آتش راما را ز خیال تو چه پروای شراب است؟
خم گو سر خود گیر، که خمخانه خراب است
میبندم این دو چشم پر آتش راما را ز خیال تو چه پروای شراب است؟
خم گو سر خود گیر، که خمخانه خراب است
میل من سوی وصال و قصد او سوی فراق
مثل بارانِ بهاری
که نمیگوید کِی
بیخبر در بزن و سرزده از راه برس...
مے نویسم غزلے از تو ڪه دنیاے منےمیل من سوی وصال و قصد او سوی فراق
ترک کام خود گرفتم تا برآید کام دوست
مدامم مسـ*ـت میدارد نسیم جعد گیسویتمے نویسم غزلے از تو ڪه دنیاے منے
من ڪه خود معنے شعرم و تو معناے منے.
مدامم مسـ*ـت میدارد نسیم جعد گیسویت
خرابم میکند هر دم، فریب چشم جادویت
ما که پول نداشتیم دماغامان را عمل کنیم و گونه بکاریم، ما که خط لب نداشتیم و مژه مصنوعی نداشتیم، ما که موی بلوند و قد بلند نداشتیم، ما که چشمهایمان رنگی نبود؛ رفتیم و کتاب خواندیم! و با هر کتابی که خواندیم، دیدیم که زیباتر شدیم، آنقدر که هربار که رفتیم در آینه نگاه کردیم، گفتیم: خوب شد خدا ما را آفرید وگرنه جهان چیزی از زیبایی کم داشت. میدانی آن جراح که هرروز ما را زیباتر میکند، اسمش چیست؟ اسمش "کتاب" است! چاقویش درد ندارد، امّا همهاش درمان است. هزینهاش هرقدر هم که باشد به این زیبایی میارزد. من نشانی مطب این پزشک را به همه ی شما می دهم: رمان بوک! بی وقت قبلی داخل شوید! این طبیب مشفق، اینجا نشسته است، منتظر شماست!
*ثبت نام*
سلام مهمان عزیز
برای حمایت از نویسندگان محبوب خود و یا نشر آثارتان به خانواده رمان بوک بپیوندید:
کلیک برای: عضویت در انجمن رمان بوک