مطمئن باش بانویم
که نیامدهام سرزنشت کنم
یا تو را به ریسمانِ خشمم بیاویزم
و نیامدهام، که با تو دفترهای کهنهام را بازخوانم
من مردیام
که دفترهای عشقِ قدیمی را نگه نمیدارد
و هرگز به آنها بازنمیگردد
اما آمدهام که سپاست گویم
برای آن گلهای اندوه که در من کاشتی
مرا آموختی که گلهای سیاه را دوست بدارم
بخرم
و به دیوارهای اتاقم بیاویزم
قصدم این نیست
که پرده از فرصتطلبیهات بردارم
یا ورقهایِ مغشوشی را کشف کنم
که دوسال با آنها بازی کردی
آمدهام سپاست گویم
برای فصلهایِ گریه
و شبهایِ درازِ درد
و تمامِ آن برگهایِ زرد
که بر زمینِ زندگیام نثار کردی
تو اگر نبودی، کشف نمیکردم
لذتِ نوشتن بهرنگِ زرد را
و لذت اندیشیدن بهرنگِ زرد
و لذتِ عشق بهرنگِ زرد را…
نزار قبانی