مشاعره مشاعره با حرف " ن"

[نیما نصر]

نامش برف بود

تنش برفی

قلبش از برف

و تپشش

صدای چکیدن برف

بر بام‌های کاهگلی…

و من او را

چون شاخه‌ای که زیر بهمن شکسته باشد

دوست می‌داشتم

 

[نیما نصر]

نه چنان در کمند پیچیدی
که مخلص شود گرفتارت

من هم اول که دیدمت گفتم
حذر از چشم مسـ*ـت خون‌خوارت

 

[ill_mah]

نامه‌ای سر بسته‌ام در بطریِ در بسته‌ای
مقصدم را موج‌های ناکجا پس می‌زند...

 

[Tara Motlagh]

نتوان ثانیه‌ای خیره به چشمان تو شد
وحشت از وسعت دریاست خدا می‌داند

 

[نیما نصر]

نه چنان در کمند پیچیدی
که مخلص شود گرفتارت

من هم اول که دیدمت گفتم
حذر از چشم مسـ*ـت خون‌خوارت

 

[pen lady]

نفس برآمد و کام از تو بر نمی‌آید
فغان که بخت من از خواب در نمی‌آید
در این خیال به سر شد زمان عمر و هنوز
بلای زلف سیاهت به سر نمی‌آید​

 

[نیما نصر]

نه پادشاه منادی زده‌ست می مخورید
بیا که چشم و دهان تو مسـ*ـت و میگونست

 

[pen lady]

نماز شام غریبان چو گریه آغازم
به مویه‌های غریبانه قصه پردازم

 

[نیما نصر]

نه منِ خام طمع عشق تو می‌ورزم و بس
که چو منْ سوخته در خیلِ تو بسیاری هست

 

[pen lady]

نشاط جوانی ز پیران مجو
که آب روان باز ناید به جوی