مشاعره مشاعره با شعر شاعر پروین اعتصامی

[Starscream]

دانی که را سزد صفت پاکی:
آنکو وجود پاک نیالاید

در تنگنای پست تن مسکین
جان بلند خویش نفرساید

دزدند خود پرستی و خودکامی
با این دو فرقه راه نپیماید

 

[DOonYa]

دانی که را سزد صفت پاکی:
آنکو وجود پاک نیالاید

در تنگنای پست تن مسکین
جان بلند خویش نفرساید

دزدند خود پرستی و خودکامی
با این دو فرقه راه نپیماید

دلت هرگز نمی گشت این چنین آلوده و تیره
اگر چشم تو می دانست شرط پاسبانی را
متاع راستی پیش آر و کالای نکوکاری
من از هر کار بهتر دیدم این بازارگانی را

 

[Starscream]

اینکه خاک سیهش بالین است
اختر چرخ ادب پروین است

گر چه جز تلخی از ایام ندید
هر چه خواهی سخنش شیـرین است

صاحب آنهمه گفتار امروز
سائل فاتحه و یاسین است

دوستان به که زوی یاد کنند
دل بی دوست دلی غمگین است

 

[DOonYa]

اینکه خاک سیهش بالین است
اختر چرخ ادب پروین است

گر چه جز تلخی از ایام ندید
هر چه خواهی سخنش شیـرین است

صاحب آنهمه گفتار امروز
سائل فاتحه و یاسین است

دوستان به که زوی یاد کنند
دل بی دوست دلی غمگین است

تا کی حرکات کودکانه
در باغ و چمن چمیدن آموز

رام تو نمی‌شود زمانه
رام از چه شدی، رمیدن آموز

مندیش که دام هست یا نه
بر مردم چشم، دیدن آموز

شو روز بفکر آب و دانه
هنگام شب، آرمیدن آموز

 

[amir mohamad]

تا کی حرکات کودکانه
در باغ و چمن چمیدن آموز

رام تو نمی‌شود زمانه
رام از چه شدی، رمیدن آموز

مندیش که دام هست یا نه
بر مردم چشم، دیدن آموز

شو روز بفکر آب و دانه
هنگام شب، آرمیدن آموز

زین همه خواری که بینی زآفتاب و خاک و باد
چیست مزدت جز نکوهش با عتاب ای رنجبر
از حقوق پای‌مال خویشتن کن پرسشی
چند می‌ترسی ز هر خان و جناب ای رنجبر
جمله آنان را که چون زالو مکندت، خون بریز
وندر آن خون دست و پایی کن خضاب، ای رنجبر
دیو آز و خودپرستی را بگیر و حبس کن
تا شود چهر حقیقت بی‌حجاب، ای رنجبر

 

[Ashege mah]

زین همه خواری که بینی زآفتاب و خاک و باد
چیست مزدت جز نکوهش با عتاب ای رنجبر
از حقوق پای‌مال خویشتن کن پرسشی
چند می‌ترسی ز هر خان و جناب ای رنجبر
جمله آنان را که چون زالو مکندت، خون بریز
وندر آن خون دست و پایی کن خضاب، ای رنجبر
دیو آز و خودپرستی را بگیر و حبس کن
تا شود چهر حقیقت بی‌حجاب، ای رنجبر

رفت از بر من آنکه مرا مونس جان بود
دیگر به چه امید در این شهر توان بود
سعدی

 

[amir mohamad]

رفت از بر من آنکه مرا مونس جان بود
دیگر به چه امید در این شهر توان بود
سعدی

دانی که نوشداروی سهراب کی رسید
آنگه که او ز کالبدی بیشتر نداشت
دی، بلبلی گلی ز قفس دید و جانفشاند
بار دگر امید رهائی مگر نداشت
بال و پری نزد چو بدام اندر اوفتاد
این صید تیره روز مگر بال و پر نداشت

پروین اعتصامی

 

[Ashege mah]

دانی که نوشداروی سهراب کی رسید
آنگه که او ز کالبدی بیشتر نداشت
دی، بلبلی گلی ز قفس دید و جانفشاند
بار دگر امید رهائی مگر نداشت
بال و پری نزد چو بدام اندر اوفتاد
این صید تیره روز مگر بال و پر نداشت

پروین اعتصامی

تو گریه می‌کنی و خنده می‌کند گلزار
از این گریستن و خنده بدگمان شده‌ایم

پروین اعتصامی

 

[پایان]

مشو خودبین، که نیکی با فقیران
نخستین فرض بودست اغنیا را

ز محتاجان خبر گیر، ای که داری
چراغ دولت و گنج غنا را

بوقت بخشش و انفاق، پروین
نباید داشت در دل جز خدا را

 

[amir mohamad]

ای شده شیفتهٔ گیتی و دورانش
دهر دریاست، بیندیش ز طوفانش
نفس دیویست فریبنده از او بگریز
سر بتدبیر بپیچ از خط فرمانش