جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

مشاعره مشاعره حرف "ش"

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته مشاعره توسط Tara Motlagh با نام مشاعره حرف \"ش\" ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 11,782 بازدید, 446 پاسخ و 8 بار واکنش داشته است
نام دسته مشاعره
نام موضوع مشاعره حرف \"ش\"
نویسنده موضوع Tara Motlagh
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط amir mohamad

amir mohamad

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Sep
1,442
4,062
مدال‌ها
2
شربتی داری که پنهانی به نومیدان دهی
تا فغان در ناورد از حسرتش اومیدوار

چشم خود ای دل ز دلبر تا توانی برمگیر
گر ز تو گیرد کناره ور تو را گیرد کنار
 
موضوع نویسنده

Tara Motlagh

سطح
6
 
مخاطب رمان برتر
مخاطب رمان برتر
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
Dec
7,765
46,793
مدال‌ها
7
شمرد مرغ دلم حلقه های دام تو را
از آن خویش شمارم که در شمار توام
 

ill_mah

سطح
1
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Jul
1,014
8,152
مدال‌ها
3
شب بود و زلف یار... تو پیوند را ببین...
در کشتنم دو یار همانند را ببین..‌.

دارد نظر به غیر و دل از ما ربوده‌است
این دزد حقّه‌باز هنرمند را ببین...

گفتم: "چگونه عاشق خود میکنی مرا؟"
خندد به من؛ جوابِ خوشایند را ببین...

پندش دهم که: "چهره بپوشان برای غیر"
از من گرفت رو... اثر پند را ببین!

چای آورم که باز بماند دقایقی...
لب باز می‌کند به سخن، قند را ببین‌‌‌.

پرسد:" رقیب اگر بدهد زر، چه می‌کنی؟"
_سر می‌دهم... سوال هدفمند را ببین...

سر بسته گویمش: "طمعِ دیگران چه سود؟
آنان که دل به زلف تو دادند را ببین..."

عمری سکوت بر لب و آتش به سی*ن*ه، آه
از ما گذشته، صبر دماوند را ببین...

من میروم به اصل سخن: "دوست دارمت..."
او می‌زند به حاشیه... ترفند را ببین...

لبخند میزند که: "به دشنام دلخوشی؟"
دشنام را رها کن و لبخند را ببین...

بر لب، هزار شاعرِ مقتول را نگر...
در مو، هزار صوفیِ در بند را ببین...

در ابروان، پیمبریِ نوح را نگاه!
در چشم‌، بی‌خداییِ فرزند را ببین!

مژگان چو میله ها و اسیران در آن "دو چشم"
زندانیانِ یاغیِ هم‌بند را ببین...

با صد کرشمه آمد و پهلوی من نشست
دل را ربود و رفت، فرایند را ببین

هشیار، از آن دو گفت و به مستی شکست‌شان
بختِ مشابهِ دل و سوگند را ببین

گفتم:" خدا مرا نگذارد بدون یار"
جانم گرفت.‌‌.. کار خداوند را ببین!

هنگام رفتن من و عید خلایق است
در طالعم حکایت اسفند را ببین...
 

ill_mah

سطح
1
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Jul
1,014
8,152
مدال‌ها
3
شیر هرگز سر نمی کوبد به دیوار حصار
من همان دیوانه ی دیروزم اما، بردبار!

می توانستم فراموشت کنم اما نشد!
زندگی یعنی همین؛جبری به نام اختیار

مثل تو آیینه ای "من" را نشان من نداد
بعد تو من ماندم و دیوارهای بی شمار

خوب یا بد، با جنون آنی ام سر می کنم
لحظه ای در قید و بندم، لحظه ای بی بند و بار

من سر ناسازگاری دارم و چشمان تو
جذبه ای دارد که سر را می کشاند پای دار!

فرق دارد معنی تنهایی و تنها شدن
کوهِ بی فاتح کجا و دشت های بی سوار

جای پایت را اگرچه برفها پوشانده اند
جای زخمت ماند، شد،آتشفشانی بی قرار...
 

پایان

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
Sep
2,291
14,390
مدال‌ها
2
شعله نور آن قمر می‌زد از شکاف در
بر دل و چشم رهگذر از بر نیک نام دل

موج ز نور روی دل پر شده بود کوی دل
کوزه آفتاب و مه گشته کمینه جام دل
 

نیما نصر

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
May
657
5,016
مدال‌ها
2
شبی خواهم که پنهانت بگویم
نهان از آشنایان و غریبان

چنان در خود کشم چوگان زلفت
کزو غافل بود گوی گریبان

ولیکن هر گناهی را جزاییست
گناه عشق را جور رقیبان
 
بالا پایین