- Jul
- 655
- 7,932
- مدالها
- 2
چو بستی در به روی من ، به کوی صبر رو کردم
چو درمانم نبخشیدی ، به درد خویش خو کردم
چرا رو در تو آرم من ،که خود را گم کنم درتو
به خود بازآمدم نقش تو در خود جستجو کردم
خیالت ساده دل تر بودو با ما از تو یکرو تر
من اینها هر دو با آئینه دل روبرو کردم
فشردم با همه مستی ،به دل سنگ صبوری را
زحال گریه پنهان ، حکایت با سبو کردم
فرود آ ای عزیز دل که من از نقش غیر تو
سرای دیده با اشک ندامت شست و شو کردم
صفایی بود دیشب با خیالت،خلوت مارا
ولی من باز پنهانی تورا هم آرزو کردم
ملول از ناله بلبل مباش ای باغبان رفتم
حلالم کن اگر وقتی گلی در غنچه بو کردم
تو با اغیار پیش چشم من می در سبو کردی
من از بیم شماتت گریه پنهان در گلو کردم
حراج عشق و تاراج جوانی ،وحشت پیری
دراین هنگامه من کاری که کردم یاد او کردم
از این پس شهریارا ما و از مردم رمیدن ها
که من پیوند خاطر با غزالی مشک مو کردم
چو درمانم نبخشیدی ، به درد خویش خو کردم
چرا رو در تو آرم من ،که خود را گم کنم درتو
به خود بازآمدم نقش تو در خود جستجو کردم
خیالت ساده دل تر بودو با ما از تو یکرو تر
من اینها هر دو با آئینه دل روبرو کردم
فشردم با همه مستی ،به دل سنگ صبوری را
زحال گریه پنهان ، حکایت با سبو کردم
فرود آ ای عزیز دل که من از نقش غیر تو
سرای دیده با اشک ندامت شست و شو کردم
صفایی بود دیشب با خیالت،خلوت مارا
ولی من باز پنهانی تورا هم آرزو کردم
ملول از ناله بلبل مباش ای باغبان رفتم
حلالم کن اگر وقتی گلی در غنچه بو کردم
تو با اغیار پیش چشم من می در سبو کردی
من از بیم شماتت گریه پنهان در گلو کردم
حراج عشق و تاراج جوانی ،وحشت پیری
دراین هنگامه من کاری که کردم یاد او کردم
از این پس شهریارا ما و از مردم رمیدن ها
که من پیوند خاطر با غزالی مشک مو کردم