جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مصاحبه مصاحبه محسن چاوشی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته متفرقه بیوگرافی ها توسط ASHVAN با نام مصاحبه محسن چاوشی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 271 بازدید, 17 پاسخ و 0 بار واکنش داشته است
نام دسته متفرقه بیوگرافی ها
نام موضوع مصاحبه محسن چاوشی
نویسنده موضوع ASHVAN
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ASHVAN
موضوع نویسنده

ASHVAN

سطح
6
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
Aug
8,033
27,719
مدال‌ها
8
ماجرای عشقی هم داشتید؟

– نه. من ماجرای عشقی خاصی نداشتم اما همیشه آماده عاشق شدن بودم ولی اینکه خیلی ها می گویند فلانی زخم خورده از عشق بوده یا حتما کسی بلای عاطفی سرش آورده که اینطور غمگین و پرسوز می خواند؛ اصلا صحت ندارد. معشوقه ای وجود نداشت و من اگر می خواندم اتفاقا درباره فقدان این معشوقه بود. معشوقی که خیالی بود یا … اما خب به هر حال گهگاهی هم ارتباط های زودگذری شکل می گرفت ولی اصلا اینطوری نبودند که بخواهد تاثیر مستقیمی روی من داشته باشند یا من برای ک.س خاصی اینها را خوانده باشم.
 
موضوع نویسنده

ASHVAN

سطح
6
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
Aug
8,033
27,719
مدال‌ها
8
ملودی ها چطور شکل می گرفتند؟ مثلا همین «کم تحمل ام» یا «به تو گفتم یا نگفتم»…

– یک سری چیزهاست که نمی توانم آنها را در قالب کلمه بریزم و به شما بگویم. دوست دارم ولی واقعا نمی توانم کلمه ای برایش پیدا کنم. الان که فکر می کنم می بینم شاید یکی از دلایلش همان است که چند جای دیگر این گفتگو هم گفتم. من کلا آدم غمگینی هستم. هر طوری که فکرش را می کنم می بینم آدمی مثل من طور دیگری نمی توانست بخواند. نمی توانستم با شکل و جنس دیگری عقده هایم را خالی کنم. عقده هایم را در این عاشقانه ها خالی می کردم. حتما قبل از من هم خواننده ها و موزیسین هایی بوده اند که بیشتر موزیک های آرام و غمگین می خوانده اند اما شاید فرق من با آنها «حس» من بود

غم یا بهتر بگویم اندوهی که آن زمان در من وجود داشت را سر این ترانه ها خالی می کردم و اینطور تخلیه می شدم. اما در کنار اینها موسیقی و ذات موسیقی هم برایم بسیار مهم بود. اینطور نبود که نسبت به کارم کم اطلاع باشم. نه من می دانستم دقیقا در چه مسیری حرکت می کنم. حتی اگر انتخاب این مسیر ناخودآگاه بود. با این حال سعی می کردم که دانشم را هم در حوزه موسیقی و شعر و ادبیات بالاتر ببرم. واقعا هنوز هم حریصانه در حال یادگیری بهتر و بیشتر کردن اندوخته هایم هستم
 
موضوع نویسنده

ASHVAN

سطح
6
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
Aug
8,033
27,719
مدال‌ها
8
به تو گفتم یا نگفتم» ترانه خودش ما بود؟

– بله. این ترانه هم داستان جالبی دارد. اواخر آلبوم متاسفم بودم که یک روز نشسته بودم و برای خودم همینطوری چیزهایی می نوشتم. به نظر خودم شعر نبود اما یک لحظه به خودم آمدم دیدم انگار نوشتم و تمامش کردم. خلاصه تمام که شد گذاشتم روبرویم و به صورت اتود خواندمش. شهاب استودیو نبود. وقتی آمد کار را شنید، گفت «خیلی خوب است. بیا همین را کار کنیم.»



من خیلی موافق نبودم به این دلیل که شعرش آنچنان شعر اسلوب دار و قرصی نبود. شهاب اما می گفت حال خوبی دارد. خلاصه این شد که ترانه را با همان ملودی خواندم و شهاب توی استودیو تنظیمش کرد. محسن یگانه هم آمد استودیو و کار را شنید و خیلی خوشش آمد و خواست که این ترانه را با من هم خوانی کند. من هم خیلی راحت چون دیدم دوست دارد این ترانه را بخواند قبول کردم و با هم خواندیم…
 
موضوع نویسنده

ASHVAN

سطح
6
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
Aug
8,033
27,719
مدال‌ها
8
کارهای این مدلی و به قول معروف زیرزمینی چطور پخش می شد؟

– طبقه بالای میلاد نور یک نفر بود که کارش همین بود. یعنی سی دی تکثیر می کرد و می داد دست مردم و خلاصه از این طریق کارها پخش می شدند. یادم می آید که همین فروشنده چندتایی از آلبوم ها را با طرح جلد کاور زد و به ما هدیه داد.



باز هم عکسی از شما برخلاف خواننده های دیگر منتشر نمی شد، چرا؟

– واقعا زیاد دنبال این چیزها نبودم. نمی دانم دلیلش واقعات چه بود. از من روی اینترنت و … عکس هایی بود ولی به قول شما شاید نه به اندازه خواننده ها و موزیسین های دیگر. بیشتر دوست داشتم روی موزیکم تمرکز کنم. یعنیی دوست داشتم در وهله اول مردم موزیکم را گوش بدهند تا اینکه بیایم مدام از خودم عکس منتشر کنم و با عکس هایم خودم را معرفی کنم تا به اصطلاح چهره ام مشهور شود. آلبوم من هم که مجاز نبود و نمی شد رویش عکس و جزییات منتشر کرد
برای جلد همین آلبوم هم «عابد بسطامی» طرح زد و داد چاپ کردند و با لیبل منتشر شد. بعضی روزها بچه ها می رفتند تا خبری از وضع آلبوم بگیرند و خوشحال برمی گشتند و می گفتند خیلی گرفته و مدام در حال تکثیر و پخش است و من هم خوشحال می شدم چون کارها دلی بود و پول وسط نبود. هر کاری که دوشت داشتیم و در خلوت جمعی مان شکل می گرفت انجام می دادیم.



مثلا بعضی شعرها را با دکلمه شاعر ضبط می کردیم که بیت هایی از شعر را با صدای خودش آخر ترانه می خواند. خلاصه اینطور کارها، بستگی داشت که حال و هوا و فضای استودیو و کار چه باشد اما تقریبا همه اتفاقاتی که می افتد بی برنامه و بر آمده از ناخودآگاه جمعی مان بود. دوست داشتیم همه با هم خوشحال شویم و هر ک.س یک گوشه کار را می گرفت. شاید یکی از دلایل موفقیت آلبوم هم همین بود که همه بچه ها دلی کار کردند
 
موضوع نویسنده

ASHVAN

سطح
6
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
Aug
8,033
27,719
مدال‌ها
8
قضیه آلبوم «لنگه کفش» چه بود؟

– اصلا آلبوم مشخصی به اسم «لنگه کفش» وجود ندارد. بعضی کارها بود که من قبلا اتود زده بودم و گذاشته بودم کنار که سر فرصت تکمیل شان کنم. این کارها روی یک سی دی و دست یکی از دوستان بود که متاسفانه پخش شد. آلبومی به اسم لنگه کفش وجود نداشت. دوست عزیزی اینها را منتشر کرد و خودش هم اسمش را گذاشت لنگه کفش. کارها هم که متاسفانه اتود اولیه بود. همه ترانه ها با هم به صورت آلبوم بیرون نیامد بلکه تک تک منتشر شدند. این ترانه ها را بعد از آلبوم خودکشی ممنوع خوانده بودم
 
موضوع نویسنده

ASHVAN

سطح
6
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
Aug
8,033
27,719
مدال‌ها
8
خدمت سربازی که تمام شد، این گروه شکل گرفت، درست است؟

– بله. سال 83 که سربازی ام تمام شد دوره تازه ای از زندگی من شروع شد. آن وقت ها بیشتر با شهاب اکبری و حسین صفا و امیر ارجینی بودم. البته حسین و امیر را کمتر از شهاب می دیدم چون من و شهاب همانطور که گفتم به صورت شبانه روزی با هم توی استودیو بودیم؛ ولی به هر صورت دورا دور با حسین در تماس بودم و هر چی می نوشت برایم می فرستاد یا می آمد استودیو سر می زد و موزیک ها را گوش می داد. رابطه من با حسین صفا رابطه خیلی خاص و عزیزی است. همیشه همینطور بوده.


آن زمان خانواده در چه شرایطی بودند؟ چه می کردند با زندگی و چه می کردند با شما؟

– شرایط شان بد نبود. پدر و مادرم همین که می توانستند وضعیت من را تحمل کنند و به رویم نیاورند واقعا کمک بزرگی برایم محسوب می شد. هیچ وقت به من نگفتند که تو کار نمی کنی و درآمد نداری و از این حرف ها. خیلی هم به من کمک کردند. حتی با این که سنم زیاد بود، هنوز به من پول تو جیبی می دادند و پدرم نمی گذاشت دستم خالی بماند. من هم سعی می کردم این اواخری که برایتان تعریف کردم استودیو آفاق بودیم، کمتر بروم خانه. کمتر می رفتم و با خودم می گفتم حالا که نمی توانم کمکی به آنها کنم حداقل سربارشان هم نباشم.
 
موضوع نویسنده

ASHVAN

سطح
6
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
Aug
8,033
27,719
مدال‌ها
8
وقتی کار «متاسفم» پخش شد، چقدر طول کشید تا شنیده شود؟

– خیلی خیلی سریع. برای خود من هم عجیب بود. با این که آن زمان اینترنت به سرعت امروزی نبود و کار هم اورجینال نبود که تهیه کننده حرفه ای پشت آن باشد اما ظرف 48 ساعت در کل ایران پخش شد و شنیده می شد. مردم خودشان کپی می کردند و دست به دست می شد. من از «متاسفم» خیلی راضی بودم.



کم مصاحبه هم بودید، از همان انگشت شمار گفتگوی چند خطی هم بوی ادعایی به مشام نمی رسید. آرام بودید برخلاف جنس موسیقی که داشتید…



– مگر الان مدعی چیزی هستم؟ کسی دنبال این جریانات می رود که شغلش این است. یعنی خواننده است و می خواهد مدام خودش را پرزنت کند، کنسرت بگذارد و … که در نهایت دیده شود. همان اول هم به شما گفتم؛ من فقط و فقط برای اینکه خودم را خالی کنم موسیقی ساختم و خواندم.
امکانش را به صورت کامل داشتید و دارید. می توانستید یک سوپراستار به تمام معنی باشید که مردم هر جا شما را ببینند دورتان را بگیرند و امضا و … خیلی راحت می توانستید مثل خیلی ها آدم مشهوری شوید که مردم چهره تان را حتی بیشتر از اسم تان بشناسند.



– سوپراستار بشوم که در نهایت چه اتفاقی بیفتد؟ فروتنی هم نمی کنم و شما می دانی که از این اخلاق ها ندارم. خیلی صادقانه حرف می زنم. می خواهم بپرسم که این شهرت بیش از حد و به قول شما سوپراستار شدن به چه درد می خورد؟ با آن می توانستم چه کاری انجام بدهم؟



ما ایرانی ها همیشه عاشق چیزهایی هستیم که در دسترس نباشند. در واقع دوز مصرف گرایی مان در تمامی زمینه ها کمی بیش از حد معمول بالاست. می خواهیم همه چیز را خیلی سریع مصرف کنیم و شاید به همان سرعت هم کنارش بگذاریم. این رویه شما، یک سیاست حرفه ای برای مقابله با این مسئله بود؟

نه. اصلا سیاستی در کار نبود. باورم این بود که وقتی پول وارد شود کار حس و هنر و همه چیز از بین می رود. من اینقدر درآمد نداشتم که بخواهم عوض شوم و دغدغه هایم را فراموش کنم. امروز هم به هیچ عنوان خودم را بنده پول و شهرت و این چیزها نمی کنم. به مرور اتفاقاتی پیش آمد و شرایطی رقم خورد که باعث تنهایی و به نوعی گوشه گیری ام از این نوع ماجراها شد.



البته همیشه اینطور بودم. یعنی شخصیت و اخلاقم این بود. اهل مهمانی و اینطور چیزها هم نبودم. هنوز هم نیستم. بروم که چه بشود؟ چند دوست و همکار محدود داشتم که بیشتر وقتم را با آنها می گذراندم. هنوز هم همینطورم. این بودن هم نهایت صرف موزیک ساختن و شعر خواندن و این چیزها می شد. نمی خواستم هیچ چیز دیگری وقتم را بگیرد و کار عبث انجام بدهم
 
موضوع نویسنده

ASHVAN

سطح
6
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
Aug
8,033
27,719
مدال‌ها
8
یعنی شهرت ناگهانی که درباره اش حرف زدیم هم باعث نشد که فضای تان عوض شود و سرخوشانه بپرید وسط خوشبختی و عالم شهرت؟

– این شهرت ناگهانی خیلی سریع برایم تمام شد. شاید نهایتا شش ماه برایم جذابیت داشت. سریع برایم ریخت. نمی دانم چرا.



برگردیم به سال های گذشته… اولین کیبورد را کی خریدید؟

– همیشه دوست داشتم یک کیبورد خوب داشته باشم. بعد از آن کیبوردی که دوستان هم محلی ام از من پس گرفتند، روز به روز کیبوردهای جدیدتری به بازار می آمد. یک سیستم جدیدی بعدتر آمد به اسم VCD که همان کابلی بود که مشهد در به در دنبالش می گشتم. امروز بیشتر از VCD استفاده می کنم. سیستمی که فقط دیتا انتقال می دهد و نه صدا. زمانی که به شرایط مطلوب رسیدم کیبورد و اینها از مد افتاده بود.



اولین بار کی ذوق کردید؟ ذوق به معنی واقعی.

اولین باری که خیلی ذوق کردم… اصلا ذوق نکردم. هیچ چیز ذوق زده ام نمی کند.



اولین بار که خانواده صدای تان را در قالب یک آلبوم موسیقی شنیدند چه اتفاقی افتاد؟ برخورد خانواده چطور بود؟



– یادم نیست که چه گفتند چون اوایل فقط توی خانه کار می کردم و طبیعتا فقط مادرم توی خانه بود و می شنید که موزیک می سازم و تمام آهنگ هایی که بعدها به عنوان آلبوم منتشر شد را مادرم از قبل شنیده بود. وقتی آلبوم اولم پخش شد، مادرم رفته بود پیش برادرهایم بلژیک. هم مهرداد وهم فرهاد بلژیک هستند. مادرم از خانه مهرداد رفته بود به فرهاد سری بزند که فرهاد آلبوم را دانلودمی کند و برای مادرم می گذارد و اینطور که مادرم می گوید، فرهاد اولین بار صدای من را با همان ترانه «نفرین» می شنود و گریه می کند. چند روز بعد که با فرهاد صحبت می کردم می گفت: «این خیلی قشنگه. اصلا باورم نمی شه که تو این کار رو کردی» و کلی تشویقم کرد

خواهرهایم هم به هر صورت کارهایم را می شنیدند. رابطه چندانی با خانواده ام نداشتم. یعنی خیلی دم دست شان نبودم. مدام دنبال کارهای خودم بودم و آنها هم از طریق اینترنت متوجه شدند که معروف شده ام. مادرم خیلی خوشحال بود از این قضیه، پدرم هم همینطور؛ اما به هر صورت مرد است و سعی می کرد خوشحالی اش را به روی خودش نیاورد اما حالا از این که توی فامیل و همسایه و آدم ها از من حرف می زنند افتخار می کند. خیال شان بالاخره از من راحت شد که راهم را پیدا کرده ام. همیشه به خاطر وضع درس و شکل زندگی ام نگران بودند و حالا خیال شان راحت است.
 
بالا پایین